- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 134501 - 94/5
- وزن: 0.50kg
ظهور و سقوط فاشیسم
نویسنده: ریچارد جیمزبون بوزورث
مترجم : علی اکبر عبدالرشیدی
ناشر: اطلاعات
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 708
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1387 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
ایتالیا در دوران موسولینی - مصور
پروفسور بوزورث در این کتاب تصویری از ایتالیا را در دوران فاشیسم ترسیم می کند. در حقیقت وی به معرفی رویدادهایی می پردازد که از اواخر قرن نوزدهم زمینه ایجاد فاشیسم را فراهم کرده بود. نویسنده با ارائه ادله کاملا مستند، علمی و تاریخی تک تک شخصیت هایی را معرفی می کند که به ظهور و دوام فاشیسم یاری دادند. این شخصیت ها که بودند؟ آیا بدون آنها موسولینی می توانست فاشیسم را مستقر کند؟ و دهها سوال دیگر از این دست را این کتاب پاسخ داده است...
در زمانی که از خدمت نیروهای متفقین در جنگ اول جهانی مرخص شد، تنها ذره ای روح سوسیالیستی در وی باقی مانده بود. در واقع، وی اکنون قانع شده بود که سوسیالیسم به مثابهٔ یک دکترین عمیقاً شکست خوردهاست. در ۱۹۱۷ موسولینی با دریافت حقوق هفته ای ۱۰۰پوند از سوی سازمان امنیت امآی۵ انگلستان، پا به سیاست گذاشت؛ وظیفه اش این بود که معترضین ضد جنگ را در خانههایشان نگه داشته و تبلیغات جنگ سالاری به راه اندازد. این کمکها از سوی سِر ساموئل هوار اعطا میشدند.
مدتها بعد موسولینی گفت که در ۱۹۱۹ احساس کرد که «سوسیالیسم به مثابهٔ یک دکترین دیگر مردهاست؛ و تنها به عنوان یک کینه به زیست خود ادامه دادهاست». در ۲۳ مارس ۱۹۱۹ موسولینی فاشیو(Fascio)ی میلان را شکلی نو بخشید بهطور ی که شامل ۲۰۰ عضو میشد و به آن عنوان جوخهٔ ایتالیایی جنگ داد.پایههای ایدئولوژیکی فاشیسم از چندین منبع ریشه گرفتهاند. موسولینی از آثار افلاطون، ژرژ سورل، نیچه و ایدههای اقتصادی ویلفردو پارتو برای گسترش ایدهٔ فاشیسم الهام گرفت. وی جمهور افلاطون را ستود، کتابی که اغلب برای الهام آنرا مطالعه میکرد.
کتاب جمهور شماری از اندیشهها را تشریح میکرد که فاشیسم نیز همانها را تشویق کرد، از جمله حکمرانی توسط یک نخبه(Elite) که دولت را به مثابهٔ عالیترین اقتدار (فصل الخطاب) در نطر میگرفت، ستیز با دموکراسی، حفظ نظام طبقاتی و ترغیب تشریک مساعی طبقاتی (به جای تضاد طبقاتی)، رد مساوات خواهی، ترغیب به نظامی گری یک ملت با ایجاد طبقهٔ جنگجویان، اصرار بر این که شهروندان امور شهروندی ای را انجام دهند که دولت بدانان دیکته نمودهاست، و بهرهگیری از مداخلهٔ دولت در امر آموزش برای تشویق گسترش جنگجویان و حکمرانان پسینِ دولت. تنها تفاوت این بود که افلاطون یک آرمانگرا بود و تمرکز بر دست یابی به عدالت و اخلاق داشت حال آن که موسولینی و فاشیسم واقع گرا بوده و تمرکز بر دست یابی به اهداف سیاسی داشتند.