دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

صیادان

در مه بخوان

نویسنده: اکبر رادی
ناشر: زمان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 140
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1356 - دوره چاپ: 2

کمیاب  - کیفیت : درحد نو _ نو
 

مروری بر کتاب 

بعدازظهر یکی از روزهای اوایل پاییز است. صدای خواب‌آور و کشدار سیرسیرک‌ها در سرسرا پیچیده، و گاه نعره خسته گاوی آرامش موقت صحنه را آشفته می‌کند. لویی پشمینیان صندلی خود را جلو کشیده، کلاه پشمی را روی صورتش گذاشته، در آفتاب کم‌زور این بعدازظهر نیمرنگِ پاییزی راحت لمیده به خواب رفته است؛ در حالیکه کتاب جلد کرده‌ای را به شکمش چسبانده و با دو دست روی آن را پوشانده است. احمد قبله‌گاهی به نرده پلکان تکیه کرده، با فلوت گوشه‌ای از دیلمان را غمگین می‌زند.

احمد برجسته روی صندلی مقابل نشسته، ششدانگ مشغول حل جدول یک روزنامه است. هوشنگ بقراطی یک پای برهنه‌اش را روی میز گذاشته، دارد کفشش را واکس می‌زند. محمدعلی اشکبوس ناخُنش را با ناخن‌گیر می‌چیند و سوهان می‌کشد، و گاهی به تفنن یک دانه تخمه از روی میز برمی‌دارد و توی دهان می‌اندازد... سرسرا در نوای دیلمان. برجسته: آم، ری، کا... دراومد! (می‌نویسد.) اشکبوس: آمریکا همیشه برای من یه آدم درازیه که داره آدامس نعنایی می‌جوئه. دهن‌شم که برای مکالمه باز می‌کنه، انگار بتهوون داره فلوت می‌زنه. (قبله‌گاهی فلوت را از لبش برمی‌دارد و با قطع آهنگ پشمینیان خُرناسی می‌کشد.)

بقراطی: من فرانسه رو یه جورِ دیگه‌ای دوست دارم. فرانسوی باحاله، قشنگه، اهل دله. زبان‌شو که نگو، لامسّب موزیک! اشکبوس: قیافه‌شم، اگه مشکی باشه، شبیه ما شمالی هاس. بقراطی: بتهوون، بزن! این دیلمان‌تو بوی بوته‌های جنگلی و تُرُب می‌ده. برجسته: با وجود این، من می‌رم انگلیس. قبله‌گاهی: (فلوت را در جیب می‌گذارد.) حالا انگلیسم رفتی، خب که چی؟ برجسته: پسرعموی باجناق دایی‌من یه قهوه‌خونه سنتی در فلوریدای آمریکا داره، سماور و قلیان و تخت و گلیم و قناری، تازگی یه شعبه هم توی کالیفرنیا زده. ولی من خیال دارم توی لندن کله‌پاچه‌ای واکنم.

اشکبوس: صبح‌های مه‌آلود لندن و کله‌پاچه لذیذ ایرانی، به‌به! بقراطی: خب، اینم از این! (کفشش را زمین می‌گذارد و می‌پوشد.) حالا چی‌کار کنیم؟ اشکبوس: بریم بیفتیم توی باغچه مشدی منوچ و یه شکم سیب بخوریم. برجسته: نه، بریم کتابخونه داولنا بزنیم. قبله‌گاهی: من می‌گم بریم لب آب ماهیگیری.

داستان چند معلم سپاه دانش در دهه ۵۰ را روایت می کند که علی رغم اینکه فارغ التحصیل آموزش و پرورش هستند افراد بی فرهنگی به حساب می آیند. این چند معلم آنقدر مردم ده را به استثمار می کشانند که در نهایت باعث می شوند یکی از اهالی روستا که پدرِ دختری است که آنها به او نظر سوء دارند، خودکشی کند.

زمین شخم خورده است و جهان منقلب شده است. یعنی كه از زمین میوه‌های فصل می‌روید و از گوشه‌های جهان انسان برهنه ظهور می‌كند. و من وقتی قلم به دست می‌گیرم، دیگر نمی‌دانم تاریخ چیست، اسطوره چیست، متن كهنه كدام است و ایسم‌ها و ایست‌های مكتبی چه می‌گویند.

و آیا این چه می نویسم، ترجمه‌ی قصه مولوی به یك تم روز است؟ تاریخ عهد ناصری به روایت فرداست؟ یا جستجوی نیمه آن كارمند آویخته در اداری ثبت است؟ هر چه هست، اگر شما بتوانید با یك دانه چپق، دو خشتك پاره و یك قهوه‌خانه مفلوك(این فقه یك مثال برای طرز كار اندیشه خلاق است) خطوطی در نوشته رسم كنید و با تركیب این خطوط دهشتی به ابعاد جهان بیافرینید كه شیره خام تمام عناصرش از قعر لایه‌های شما جوشیده باشد، بله این جاست كه یك اتفاق در حافظه آینده روی داده است و شما مورچه خردی را با سحر ذهن خود بدل به یك نهنگ عظیم‌الجثه كرده‌اید.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات