صحرا ؛ سلفون

صحرا

نویسنده: آنتون چخوف
مترجم: کیخسرو کشاورزی
ناشر: فرهنگ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 372
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1350 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : در حد نو ؛ مهر دارد

مروری بر کتاب

مصور

مجموعه داستان

درد دلم را پیش چه کسی باز گویم؟ ...
سایه شب روی زمین افتاده است. تکه های درشت و نمناک برف با آرامی تنها پیرامون پرتو بی فروغ فانوس ها می چرخند ، پرده نازکی از برف روی شیروانی ها ، پشت اسب درشکه ، شانه ها  و کلاه درشکه چی را پوشانده است. سرتاپای درشکه چی ایوناپاتاپوف ، از برف سفید شده و اندامش شکل اشباح را به خود گرفته است. با

لاتنه اش تا آنجا که شکمش راه بدهد به جلو خم شده و همه اندامش در جایگاه میخکوب است و تکان نمی خورد. رفته رفته توده برف روی اندامش انباشته می شود و چنین به نظر می رسد که به تکاندن این برف ها نیازی نمی یابد ... اسبش هم در حالیکه از برف سفید شده همانگونه بی حرکت بپا ایستاده است.

پسری کم سن و سال به نام یروشگا برای اولین بار از مدرسه می گریزد و به همراه ایوان، کشیشی به نام پدر کریستوفر و خدمتکاری بازیگوش به نام دنیسکا راهی سفر می شود. آن ها در طول مسیر با جمعی از شخصیت های مختلف و متفاوت رو به رو می شوند: مهمانخانه داری به نام مویزی مویزویچ؛ بانویی زیبا و جذاب به نام درانیتسکی؛ خواننده ای بدون صدا به نام املیان؛ بی خانمانی به نام تیت و بسیاری دیگر. 

فهرست

یادآوری
شناسائی چخوف
ماتم
صحرا
مرد درون غلاف
یونیچ
انگور فرنگی
در ماموریت
عروس