- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 156315 - 90/4
- وزن: 0.80kg
مجموعه پنج کتاب صادق هدایت
نویسنده: صادق هدایت
ناشر: پرستو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1380
اندازه کتاب: جیبی - سال انتشار: 1350 ~ 1340
کمیاب - کیفیت :
مروری بر کتاب
کتاب های : دیوار ، مسخ ،بوف کور ، زنده بگور ، سه قطره خون ، سگ ولگرد
صادق هدایت ؛ متولد: ۲۷ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران، مرگ: ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ برابر با ۹ آوریل ۱۹۵۱ ؛ نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند.
هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف نیز ترجمه کردهاست. حجم آثار و مقالات نوشته شده درباره نوشتهها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعه ۸۵، در پاریس واقع است.
مسخ و چهار داستان دیگر
داستان در مورد فروشنده جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که به یک مخلوق نفرتانگیز حشرهمانند تبدیل شده است. دلیل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نمیشود و خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداد. لحن روشن و دقیق و رسمی نویسنده در این کتاب تضادی حیرت انگیز با موضوع کابوسوار داستان دارد.
مَسخ رمان کوتاه یا داستان کوتاهی از فرانتس کافکا است که در پاییز نوشته شده و در اکتبر ۱۹۱۵ در لایپزیگ به چاپ رسید. مسخ از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم است که در دانشکدهها و آموزشگاههای ادبیات سراسر جهان غرب تدریس میشود.
صادق هدایت چه در زندگی و چه در آثاری همانگونه بود که بود. بی ادعا و بی پیرایه. چون سایه در میان ما می زیست و ناگهان چون سایه ناپدیدی شد...اما سایه ای که گستردگی آن هرگز از یاد ما نخواهد رفت . گاه بی گاه در پناه آن از گرماها بخواهیم آسود ، زندگی او فاجعه بود اما فاجعه ای که خود « هستی» برای او به بار آورده بود...همه امید ها و نومیدی های ما را شناخت و دفتری برای ما گشود که شاید وسیله تفال باشد. تفال برای آنکه ببیند ملتی چگونه میزیسته است.
بوف کور :
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
زنده بگور :
هدایت در این اثر حالات روحی یک بیمار روانگسیخته رابه تصویر میکشد. داستان حاوی خاطرات جوانی تنها و بدبین است که در پایان با خوردن تریاک دست به خودکشی میزند. بسیاری این اثر را پارهای از زندگی خود هدایت میدانند.نفسم پس می رود ، از چشم هایم اشک می ریزد ، دهانم بدمزه است ، سرم گیج می خورد ، قلبم گرفته ، تنم خسته کوفته ، شل بدون اراده در رختخواب افتاده ام . بازوهایم از سوزن انژکسیون سوراخ است . رختخواب بوی عرق و بوی تب می دهد ، به ساعتی که روی میز کوچک بغل رختخواب گذاشته شده نگاه می کنم ، ساعت ده روز یکشنبه است . سقف اطاق را می نگرم که چراغ برق میان آن آویخته ، دوراطاق را نگاه می کنم ، کاغذ دیوارگل و بته سرخ و پشت گلی دارد .
سه قطره خون :
سه قطره خون نام داستانی کوتاه یکی از داستانهای کوتاه صادق هدایت است که در مجموعه داستان کوتاهی به همین نام در سال ۱۳۱۱ چاپ شد. این داستان از داستانهای سورئالیستی هدایت محسوب میشود. در این داستان که در دارالمجانین میگذرد یکی از شخصیتها عادت به خواندن مسمطی دارد که شهرت فراوانی یافتهاست...
سگ ولگرد :
سگ ولگرد نام داستان کوتاهی از صادق هدایت است. این داستان تراژدی از زندگی مشقت بار یک سگ ولگرد در ورامین است. نویسنده در این داستان اعتقادات جاری جامعه را در قالب داستانی تأثرانگیز و دردناک به تصویر کشیده و مورد نقد قرار میدهد.
دیوار و چند داستان دیگر
ما را در اتاق دنگال سفیدی هل دادند . چشمهایم را روشنایی زده بود و به هم می خورد . بعد یک میز و چهار نفر را پشت آن دیدم . اینها غیرنظامی بودند و کاغذهایی را وارسی می کردند .
زندانیان دیگر را در ته اتاق جمع کرده بودند و ما بایستی تمام طول اتاق را طی کنیم تا به آنها ملحق شویم . بسیاری از آنها که جلو من بودند و بور بودند و کله گرد داشتند و شبیه یکدیگر بودند ، حدس زدم که فرانسوی باشند .
آنکه کوچکتر بود ، هی شلوارش را بالا می کشید ، عصبانی بود .