- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 150187 - 59/1
- وزن: 0.50kg
شیرزاد یا گرگ جاده
نویسنده: احمد ناظر زاده کرمانی
ناشر: ابن سینا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 381
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1337 - دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو ؛ جلد دوم روکش دارد
مروری بر کتاب
آغاز وقایع هیجان انگیز عصر حافظ
نزدیک به ششصد سال پیش از این کشور کهن سال ما حوادثی روی داده که خواننده عزیز داستان شگفت انگیز شیرزاد با قسمت بسیاری از آن آشنا خواهد شد شش قرن اگر به تصور آدمی روزگاری درازی باشد در جنب عمر دنیا نفسی بیش نبیست و وقایع عصری که ما دور نمای برخی از صحنه های آن را پیش چشم خواننده گرامی مجسم کرده ایم چنان که یرت آور جلوه کند در مقایسه با دیگر حوادث عجیب و پایان پذیر این سرزمین در شمار وقایعی است که همیشه ایران ما با آن سر و کار داشته است.
در داستان تاریخی، پرهیاهو و مهیج «شیرزاد» خوانندگان عزیز با وقایع عصر حافظ و بسیاری از کسانیکه این شاعر در آثار خود از آنان نام برده، آشنایی خواهند یافت و پردههای گوناگون حوادث هیجانآور را در این دوران آشفته تماشا خواهند کرد اما اگر نویسندۀ این داستان تنها به تجسم وقایع تاریخی اجتماعی عصر حافظ اکتفا کرده بود، اثر خود را چنانکه میخواست ارجمند نمیشمرد؛ زیرا تاریخنویسان قدیم (صرفنظر از مبالغهها و تملقها) تا حدی این وظیفه را انجام دادهاند و مؤرخان معاصر نیز در این راه کوشش بسیار به کار بردهاند. بنابراین امتیاز کتاب شیرزاد تنها این نیست که نخواهد گذاشت خواننده از حوادث کوناگون عصر حافظ احساس خستگی و ملال کند، چه با میل و علاقه او را وادار به دانستن نتایج زد و خوردها و کشمکشها و پایان ماجراها خواهد کرد.
...او یکی از اهالی سیرجان بود که پدر معشوقهاش که مخالف ازدواج با دخترش «نوشین» بود، به قاضی شهر رشوه پرداخته بود تا او را در میدان شهر به چوب بسته و خوار و رسوا کنند. شیرزاد بعد از این رسوایی به بیابان پناه برده و اینک سردستۀ راهزنانی بود که اسمش لرزه بر اندام کاروانیان دولت میافکند. اما چگونه شد که قهرمان مبارزه با مغولان گردید...
در سال 736 هجری «ابوسعید»، آخرین فرمانروای مقتدر مغول درگذشت و در فاصله 59 سالی که از سلطنت آخرین خان مغول تا حمله تیمور گورگانی به جنوب ایران گذشت، کشور ایران زیر سلطه دیکتاتور آل مظفر قرار گرفت.بعد از مرگ او هرج و مرجی که بر سر جانشینی او به وقوع پیوست، میدانی به راهزنان داد تا با خیال آسوده به راهزنی و قتل و غارت مسافران و کاروانها بپردازند.
یکی از این راهزنان خونآشام و بیرحم «شیرزاد» بود که در مسیر رفسنجان و یزد در کمین کاروانیان مینشست. او یکی از اهالی سیرجان بود که پدر معشوقهاش که مخالف ازدواج با دخترش «نوشین» بود، به قاضی شهر رشوه پرداخته بود تا او را در میدان شهر به چوب ببندند و خوار و رسوا کنند.
شیرزاد بعد از این رسوایی به بیابان پناه برده بود و اینک سردسته راهزنانی بود که اسمش لرزه بر اندام کاروانیان دولت میافکند. او در کمین کاروانی نشسته بود که از سیرجان میآمد تا انتقام خود را از آنها بگیرد. و وقتی که کاروان سیرجان، که نوشین و پدرش نیز همراه آنها بود رسیدند، شیزاد و راهزنان آنها را اسیر کردند.ناگاه خبرآوردند که «شاه شجاع»، در پی شکایت مردم کرمان از شیرزاد، دستهای سوار برای گرفتن او روانه کمینگاه کرده است و سواران در حال نزدیکشدن هستند."