- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 165055 - 92/7
- وزن: 1.00kg
شیدایی ها
نویسنده: محمدحسين بهجت تبريزى ؛ شهریار
به کوشش: هادی بهجت تبریزی , ابوالفضل علی محمدی
ناشر: نگاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 536
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1390 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
گزیده شعرهای شهریار
مير محمدحسين بهجت تبريزى، متخلّص به «شهريار» فرزند حاجى ميرآقا، از سادات خشكناب آذربايجان و از وكلاى آگاه تبريز، به سال 1258 ه .ش در تبريز بهدنيا آمد. از همان نوجوانى با ادبيات انس و الفت يافت و در محضر پدر با گلستان سعدى و ديوان حافظ آشنايى يافت. پس از پايان تحصيلات ابتدايى و دوره اول متوسطه، در سال 1300 شمسى به تهران آمد و در «دارالفنون» به تحصيل ادامه داد. آرزوى او ادامه دانشاندوزى در رشته طب بود اما پس از مدتى به دليل تنگدستى و نيز تأثير يك عشق نافرجام، طب را رها كرد.
در سال 1310 شمسى به استخدام دولت درآمد و قريب به دو سال را در اداره ثبت مشهد و نيشابور سپرى كرد و ديگربار به سال 1314 شمسى به تهران بازآمد. چندى وارد شهردارى شد و سپس بهعنوان بازرس بهدارى خدمت كرد و در سال 1315 به بانك كشاورزى منتقل شد. شهريار، در كنار كارى كه براى امرار معاش انجام مىداد هرگز از شعر و ادبيات غافل نماند. مرگ پدر در سال 1316 شمسى، روح حساس او را آزرد و مرگ را براى او باورپذير كرد. پس از مرگ مادر به سال 1331 شمسى او ديگر تنهايىاش را يقين مسلمى دانست.
چنين شد كه در سال 1332ش آهنگ بازگشت به تبريز كرد تا با مختصر حقوق بازنشستگى بانك كشاورزى، تنها به شعر و آفرينش ادبى بينديشد. او پيش از اين منظومه «روح پروانه» را به سال 1310ش منتشر كرده بود كه بزرگانى همچون ملكالشعراى بهار و استاد سعيد نفيسى بر آن مقدمه نوشته بودند. با اينكه استاد شهريار در قالبهاى گونهگون شعر كلاسيك اعم از قصيده، قطعه، غزل، مثنوى، مسمط و رباعى سرودههايى دارد، اما اين هرگز بدان معنى نيست كه او از نوگرايى در ادبيات دورى مىكرد و با آن بيگانه بود. شهريار هم در اشعار فارسى و هم سرودههايى كه به زبان مادرى خود آذربايجانى دارد، ضرورت نوگرايى را دريافته بود.
پس از انتشار «افسانه» از نيما كه به قولى مانيفست نوگرايى در شعر معاصر فارسى بود، شهريار با خواندن آن دلباخته شعر نيما شد و اين ارادت بهحدى بود كه در جستجوى او برآمد و وقتى كه دانست نيما تهران را رها كرده و به مازندران رفته است براى ديدار او راه آن ديار را پيش گرفت. و ماجراى اين تلاش نافرجام براى ديدار نيما را به سال 1344 براى نخستين بار بازگفت كه در شماره 1125 مجله تهرانمصور چاپ شد. سالها بعد از آنكه شهريار موفق بهديدار نيما نشد. اين بار بخت يار دنياى شعر و ادبيات گرديد و اين بار «نيما» به همراه ابوالحسن صبا بزرگمرد موسيقى ايران به ديدار شهريار شتافتند.
در آن روزگار ابوالحسن صبا، نيما را «امين» خطاب مىكرد. با اينكه گفته و نوشتهاند كه نام «نيما» برگرفته از نام يكى از سرداران طبرستان و نيز نام محلى در مازندران بوده، اما «سيد جواد بديعزاده» خواننده و موسيقيدان معروف در مصاحبهاى گفته است كه: «آقاى “امين” دوست مشترك من و صبا و ابراهيمخان آژنگ، امروز بهنام “نيما” پدر شعر امروز معروف شده است. روزهايى كه به منزل ابوالحسن صبا مىرفتم غالبآ استاد محمدحسين شهريار و نيمايوشيج را هم در منزل صبا مىديدم. صبا هميشه نيما را آقا”امين” صدا مىكرد، زيرا نيما مقلوب كلمه “امين” است.»دو مرغ بهشتى» بيان شاعرانه و بديعى است از ديدار دو شاعر بزرگ و پيوند روحى عميقى كه ميان آن دو پديدار گرديده است.
بىهيچ شكى منظومه «حيدر بابايه سلام» كه سروده شگفتانگيزى در ادبيات آذربايجانى است، همان تأثير را در زبان مادرى شاعر و ادبيات آن بهجاى نهاده است كه افسانه نيما در شعر فارسى معاصر. و سعى و تلاش بسيارى از شعرا و فضلايى كه قصد كردند با ترجمه اين منظومه به زبان پارسى گوشهاى از عظمت كلام و تخيل شاعر را بنمايانند، به سرمنزل مقصود نرسيده است. شهريار همانقدر كه در غزل فارسى چيرهدست است در سرودن به زبان مادرى نيز ظرايف و دقايق را رعايت مىكند و از اينروى در ميان خوانندگان هر دو زبان محبوب است و امروز كه ساليانى است از فقدان جسمانى او مىگذرد شعر و كلام شهريار، با رشتههايى مستحكم زبان و ادبيات فارسى را به ادبيات زبان مادرى او پيوند زده است.
ارادتمندان كلام شهريار در ايران امروز آنقدر بسيارند كه بىهيچ اغراقى اشاعه نام و شعر شهريار را از وظايف فرهنگى خويش مىانگارند و من سعادت آشنايى با يكى از آنان بنام ميرجلال لطيفى اسكويى را دارم كه شيفته ادبيات و فرهنگ سرزمين ايران و بهويژه فرهنگ آذربايجان است و «شهريار» اختر تابناك اين آسمان بيكران شعر است. اين دوست فرزانه از آنجا كه سخت به «شهريار» ارادت مىورزد و اشاعه شعر و كلام او را بر خويش فرض مىداند پشتيبانى مادى و معنوى چاپ اين گزيده را عهدهدار شدند. «عالم از ناله عشاق مبادا خالى.»
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا...