- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 163895 - 65/4
- وزن: 0.50kg
شکل فیلم
نویسنده: سرگئی آیزنشتین
مترجم: پرتو اشراق
ناشر: نیلوفر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 370
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
مصور
هر فیلم باید به دفاع از سینما، به منزله هنر برخیزد. اعتبار سینما در این است که هنر اول جهانی است. نیروی تصویر بر اختلاف های زبانی چیره می شود. قدرت، همواره در مقابل آزادی ایستاده است و اساسا نمی خواهد که سینما از واقعیت رو نوشت بردارد، بلکه در پی آن است که سینما را به قوی ترین مفسر دنیای غیر واقعی بدل کند، به چیزی تبدیل کند که به نظر می آید به واقعیت شباهت دارد.
آن چه که سینما هر سال بیشتر بر ما آشکار می کند این است که به رغم سنگین ترین مناقشه ها و سهمناک ترین جنگ ها، همه ی انسان ها در زیر یک آسمان پر ستاره، در آرزوهای بزرگ و اساسی با هم توافق دارند. اکنون که جوایز داده شده و جشنواره پایان یافته است من به نام همه ی شما یک نخل طلایی به این آسمان پر شکوه، به برادری ناپیدای زمین تقدیم می کنم که در آن آیزنشتاین و چاپلین با شما پیوند می یابند. این نخل را به انسان هایی تقدیم می کنم که شما آن ها را یکی پس از دیگری تصویر می کنید. اگر رمان ما ناتوان می شود، اگر نقاشی ما افسانه را ترک گفته عجیب نیست، زیرا هیچ افسانه ای با سینما برابری نمی کند.
سرگئی آیزنشتاین فیلمساز و نظریهپرداز بزرگ روس، در سال 1898 در شهر ریگا، پایتخت لتونی، کشوری کوچک در همسایگی روسیه به دنیا آمد. از دانشکده مهندسی فارغالتحصیل شد و به عنوان تکنسین در ارتش سرخ ثبت نام کرد. او کمی بعد به خاطرِ علاقه و استعداد هنریش به «واحد تئاتر بخش سیاسی جبهه غرب» منتقل شد. این امر شروع فعالیتهای هنری وی را ابتدا در زمینهی تئاتر و بعدها سینما رقم زد.
آیزنشتاین که به موازات کار هنری به تحقیق و مطالعه در زیباییشناسی هنر میپرداخت، در طول حیاتش بهعنوان نظریهپردازی بزرگ و سینماگری توانا شناخته میشد و به همین دلیل نوشتههایش از اقبالی وسیع برخوردار بود. او با الهام از مکتب هنری «کانستراکتیویسم»، تئاتر «کابوکی» و شعر «هایکو»ی ژاپن، مکتب فکری هگل و مارکس و روانشناسی پاولوفی، درمقالات وکتابهای «فرم فیلم» و «یادداشتهای یک کارگردان فیلم»، به تشریح مواضع و نظریاتش پرداخت.
آیزنشتاین ملهم از کانستراکتویستها دریافت که کوچکترین جزء تشکیل دهنده سینما، یعنی نما، با اجزای تشکیلدهندهی موسیقی(صدا) و نقاشی(رنگ) تفاوت دارد. زیرا نما از همان ابتدا قابل درک بوده و بیدرنگ ذهن و حواس بیننده را تحت تاثیر قرار میدهد. او معتقد بود که موسیقی و نقاشی بر «خنثی سازی» صدا و رنگ بنیان یافتهاند و تاکید میکرد نمای سینمایی نیز باید (از عناصر برسازندهاش) «خنثی سازی» شود تا از نظر شکلی به صورت عنصری اساسی درآید که کارگردان (همانند هنرمندان دیگر هنرها) بتواند آن را بر طبق هر اصل شکلگرایانهای که اراده میکند مورد استفاده قرار دهد.