- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 164593 - 60/5
- وزن: 0.30kg
شهر ما
نویسنده: پرویز رجبی
ناشر: پژواک کیوان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 82
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1383 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
سیزده داستان
شهر ما واحهای بود بزرگ، با بیابانهای بینمک. مریضخانه را در وسط قبرستان ساخته بودند که از خاک مردهها بود. رطوبت خاک مردهها را به زمین میریخت و باد آن را برمیداشت و روی شهر میپاشید و روی انگورها. باد با خاک حرفش یکی بود. ما بچهها هر وقت عمارت آجری و سقف شیروانی مریضخانه را میدیدیم، فکر میکردیم که شهرهای بزرگ پر است از این عمارتها.
چهار خیابان اصلی شهر صلیب بودو مردم مصلوبین زنده و بستنیساز شهر فاتح خیابان بود و صدای چرخش قاب بستنی او توی بشکه یخ، رمق شهر را بیشتر میکرد. وقتی اواخر بهار، صدای قاب بستنی بلند میشد، ما باور میکردیم که زمستان تمام شده است و گرگها دیگر نخواهند آمد و بعد گرممان میشد.