- موجودی: موجود
- مدل: 130640 - 76/3
- وزن: 0.30kg
شنام
نویسنده: کیانوش گلزار راغب
ناشر: سوره مهر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 280
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 19
مروری بر کتاب
خاطرات کیانوش گلزار راغب
شنام بر عکس تصور اولیه خواننده نه اسم مرد است و نه اسم زن. شنام، نام یکی از ارتفاعات مشرف به یکی از شهرهای عراق است و به معنای مرز موعود است. اما در جریان شنام می بینی که کیانوش گلزاری، کم کم شنام نامیده می شود.
شنام نه یک داستان است و نه یک رمان. خاطره است. یک خاطره واقعی که جلوه های داستانی زیادی دارد و مثل یک رمان آدم را تا آخر ماجرا می کشاند. این خاطره واقعی به قول خود نویسنده همه اش از منبع ذهنی است و این شاید یکی از ضعف های کار باشد. این که این خاطرات واقعی را مستند نکرده و این برای تاریخ و پژوهش ادبی دفاع مقدس کافی نیست.
چند فصل اول، شنام مثل باقی کتاب های جنگ است، اما از فصل های میانی کتاب، شیلان دختری کرد وارد زندگی شنام می شود. از این پس عاشقانه ای را می خوانید که در کمتر کتاب جنگی دیده اید. عشقی پاک و انسانی و همین کتاب شنام را از همه کتاب های جنگی متمایز می کند.
خاطراتی که در این کتاب روایت شده مربوط به جنگ تحمیلی در سالهای ۶۰ -۶۱ و اجرای عملیات شنام به فرماندهی شهید احمد متوسلیان در مریوان است. کیانوش گلزار راغب، راوی کتاب بعد از پایان عملیات زخمی میشود و هنگام انتقال به بیمارستان سنندج، همراه برادرش که او هم رزمنده بوده اسیر گروهگ کوملهها میشود. کوملهها حدود یک ماه بعد برادر راوی را شهید میکنند که تاثیری بسیار منفی بر روحیه و جان و روان او میگذارد. دوران اسارات ۱۴ ماهه گلزار راغب به صورت دوره گردی سپری میشود؛ کوملهها سی تا چهل نفر را که در اسارت داشتهاند و تعداد آنها هم در طول مسیر تغییر میکرده، از این روستا به آن روستا میبرند و همینطور این روند ادامه دارد تا زندان سردشت که دوران اصلی اسارت راوی و دیگر اسرا در آنجا شروع میشود. در دوران اسارت، کوملهها میخواهند کیانوش را اعدام کنند اما یکی از خانوادههایی که از ترس گروه دموکرات به کوملهها پناه آورده بوده، نمیگذارد او را اعدام کنند.
شیلان، دختر خانوادهای که راوی را نجات میدهند رابطهای عاطفی با او برقرار میکند که به دلیل تعصبات قومی به سرانجام نمیرسد و… راوی بعد از یک سال (شهریور ۱۳۶۱) از اسارت آزاد میشود و در سپاه کرمانشاه متوجه میشود شیلان هم فرار کرده است. تا بهار ۶۲ منتظر شیلان میماند که شاید به خانهشان بیاید و وقتی او نمیآید، به خانه آنها در سقز میرود و در مییابد که شیلان اسیر کومله شده است. این خاطرات خواندنی، سرشار از امید، تلاش و عشق به زندگی است که بخش دیگری از تابلوی رنگارنگ و شگفتآور جنگ را ترسیم میکند و پیش روی خواننده میگذارد.