- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 177200 - 63/6
- وزن: 0.40kg
شلوارهای وصله دار
نویسنده: رسول پرویزی
ناشر: جاویدان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 213
اندازه کتاب: جیبی - سال انتشار: 1355 - دوره چاپ: 7
کمیاب - کیفیت : درحد نو ؛ عطف کتاب سائیدگی دارد
مروری بر کتاب
شامل بیست حکایت از زندگی مردم جنوب
نویسنده در مقدمه کتاب میگه این اسم «شلوارهای وصلهدار» قرار بوده اسم یکی دیگه از کتابهاش باشه؛ اما عاقبت این اسم برای این کتاب انتخاب شده. داستانهای کتاب در مورد بعضی اتفاقات زندگی نویسنده است که بهصورت پراکنده در مجلهها و روزنامهها چاپ شده بودند و البته خیلی خودمانی نوشته شده.
گویا نویسنده در روستا متولد شده است و چندی بعد از تولد به شیراز مهاجرت میکنند. بعد از تموم شدن مدرسه، نویسنده به بوشهر میره و بعد از اون هم در یکی از ادارات دولتی استخدام میشه و حتا رئیس هم میشه بعدن.
صبح دوم یا سوم اردیبهشت بود.
خورشید مثل غنچه گل شکفت و به شیراز نور پاشید.
عطر بهار نارنج سرتاسر کوچه ها را پر کرده بود. مست و ملنگ و سرشار از لذت دیدار صبح آماده رفتن مدرسه بودم...
...آقای معلم گفت: - ابراهیم بیا انشایت را بخوان! - چشم آقا! و بلافاصله ابراهیم از جایش بلند شد، شلوار وصله دارش را بالا کشید چشمان درشتش را به اطراف دوخته، دفتر انشایش را برداشت و جلوی میز معلم سیخ ایستاد.
- چرا نمی خوانی؟ جان بکن بخوان! بغض گلوی ابراهیم را گرفت مثل اینکه بار سنگینی دوشش را فشار می دهد، کمی خم شد و چشمهای نزدیک بینش را به دفتر انشا چسباند و با صدایی که آهنگ گریه داشت اینطور خواند: پدرم! پدر خشن و تند خویم!
آقای معلم نفسش از جای گرمی بلند می شود. او نمی داند من در چه جهنمی به نام خانه زندگی می کنم. او از تند خویی و خشونت شما از بدبختی و نکبت من خبر ندارد. او بدون توجه به زندگی تیره و تار ما، دستور داده است نامه ای به شما بنویسم از شما خواهش کنم در تابستان مرا به ییلاق ببرید.
ییلاق چه کلمه قشنگی... مرا به باغها ببرید تا در کنار جویها بازی کنم، شادی کنم، گل بچینم، دنبال دخترها بدوم، گیس آنها را گرفته دور دستم بپیچم، آنها را کتک بزنم و گریه اندازم. از درخت بالا روم آب روی همبازیهایم بریزم، سنبله گندم را چیده در ساقه اش سوت بزنم. تاب بخورم از باغ همسایه میوه بدزدم از کوه بالا روم با بچه ها بدوم و شب خسته و خورد در کنار مادر بزرگ نشسته و قصه گوش کنم .... چه آرزوهایی! آقای معلم این ها را از شما خواسته است، اما نمی داند که ییلاق شما چگونه است؟...
فهرست
زار صفر
پالتو حنائیم
شیرمحمد
ابراهیم
زبان کوچک پدرم
گرگعلی خان
زنگ انشا
شلوارهای وصله دار
من به دنیا آمدم
ای واویلا
تقویم عوضی
سه یار دبستانی
عوضی نگیرید
مرگ رسول شله
درویش باباکوهی آرام مرد
زرگر مظلوم
بوالفضول
درهفت روز هفته
دوپشته بر الاغ