- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 142734 - 105/5
- وزن: 0.70kg
شفق
نویسنده: سها مرادی
ناشر: علی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 671
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1394 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
چرا در رو قفل کردی؟
باخونسردی بی سابقه ای شروع به گشودن دکمه های پیراهنش کرد. حس کرد الان است که از وحشت پس بیفتد. با صدای لرزانی که ترس در آن موج میزد گفت:
- چرا داری دکمه های لباست رو باز میکنی ؟
کیان که پیراهنش را درآورد به سمت کمد لباس رفت.
- میخوام لباسمو عوض کنم. ازنظر تو اشکالی داره؟
- مگه نمیخوای بری خونه؟
- نه قراره امشب اینجا پیشت بمونم.
پیراهن و کتی را روی چوب لباسی آویزان و درکمد قرار داد.شلوار راحتی اش را روی شانه های عریانش گذاشت و مشغول درآوردن شلوارش شد. این نخستین بار بود که مقابل او لباس عوض می کرد. پشتش را به شفق کرد و شلوارش را پوشید اما بلوز راحتی برتن نکرد و بعد به سمت تخت رفت و خودش را روی آن رها ساخت. شفق برگشت و با التماس به او چشم دوخت.
- چرا اینطوری رفتار میکنی؟! خواهش میکنم در رو بازکن!
چینی به پیشانی اش داد و با بدجنسی گفت:
- چطوری رفتار میکنم؟ اینکه میخوام شب تو خونه ی خودم و پیش زنم بخوابم عجیبه؟
بعد دستش را روی بالشت او کشید:
- بیا بگیر بخواب!
درمانده با نگاهی پرتمنا و پر خواهش خیره نگاهش کرد:
- نترس کاریت ندارم ،فقط میخوام پیشت بخوابم. نکنه این حق رو ندارم؟
می دانست نمیتواند او را از تصمیمی که گرفته منصرف کند ، اما بازمقاومت نشان می داد:
- خواهش میکنم کیان من نمیتونم ...
تلاش میکرد همچنان خونسرد به نظربرسد:
- دفعه ی اول نیست که پیشم میخوابی! چطوریه زن میتونه به شوهرش بگه نمیتونم کنارت بخوابم؟!
بعد باشیطنت و بدجنسی بی سابقه ای گفت :
- حتی اگه عذر شرعی هم داشته باشی بازهم باید کنارم بخوابی!
گونه هایش ازخجالت و شرم سرخ شد :
- تو رو خدابس کن. من تحمل این حرف ها و بچه بازی هات روندارم.