- موجودی: موجود
- مدل: 188558 - 112/2
- وزن: 0.50kg
شرح بر ترکیب بند جمال الدین محمدبن عبدالرزاق در ستایش پیامبر
نویسنده: محمد دامادی
ناشر: دانشگاه تهران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 392
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
در ادب عرب و عجم چه بسیار اشعار نابی وجود دارد که از خامه ی توانمند شعرای شیرین سخن و عذب گفتار مسلمان، تراویده است و قسمت برجسته ای از این اشعار، در ستایش و منقبت رسول گرامی اسلام، رقم خورده است که نشان از اعتقاد و پایبندی این شاعران بزرگ به دین مبین اسلام و عرض ارادت به اولیاء الهی دارد.
در ادب عرب شاعرانی چون بوصیری، کعب بن زهیر، صفی الدین حلی و احمد شرقی و در ادب فارسی تعداد مدیدی از شاعران مسلمان چون ابوسعید ابوالخیر، کسایی مروزی، نظامی، عطار، حافظ، خاقانی، جمال الدین عبدالرزاق و ... سروده های ارزشمندی به پیشگاه مقدس نبوی تقدیم نموده اند از آن میان برده بوصیری و ترکیب بند معروف جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی از امهات این هنر نمائیها و طبع آزمائیهاست که در نوع خود بی نظیر است و درین پژوهش به جایگاهی که نعمت و ستایش پیامبر اکرم(ص) درین دو اثر ماندگار، دارا می باشد، پرداخته خواهد شد و گوشه هایی شخصیت والای نبی مکرم اسلام(ص) از منظر این دو شاعر معتقد و متعهد بررسی می گردد.
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی (م، ۵۸۸ ق)، از علمای بزرگ اصفهان و سرآمد قصیده سرایان ایران در عهد سلطان خوارزمشاه در قرن ششم هجری است. وی علاوه بر ظرافت و مهارت در وادی شعر، دارای مراتب علمی و حکمی نیز بوده است. جمال الدین عبدالرزاق، شرع و شعر را به یکدیگر آمیخته و بر استحکام شعر فارسی افزوده است.
اي از بر سدره شاهراهت
واي قبّه عرش تكيه گاهت
اي طاق نهم رواق بالا
بشكسته ز گوشه كلاهت
هم عقل دويده در ركابت
هم شرع خزيده در پناهت
اي چرخ كبود ژنده دلقي
در گردن پير خانقاهت
مه طاسك گردن سمندت
شب طرّه ي پرچم سياهت
جبريل مقيم آستانت
افلاك حريم بارگاهت
چرخ ار چه رفيع، خاك پايت
عقل ارچه بزرگ، طفل راهت
خورده است خدا ز روي تعظيم
سوگند به روي همچو ماهت
ايزد كه رقيب جان خرد كرد
نام تو رديف نام خود كرد
اي نام تو دستگير آدم
و اي خلق تو پايمرد عالم
فرّاش درت كليم عمران
چاووش رهت مسيح مريم
از نام محمّديت ميمي
حلقه شده اين بلند طارم
تو در عدم و گرفته قدرت
اقطاع وجود زير خاتم
در خدمتت انبيا مشرّف
وز حرمتت آدمي مكرّم
از امر مبارك تو رفته
هم بر سر حرفت خود آدم
تا بود به وقت خلوت تو
نه عرش و نه جبرئيل محرم
نايافته عزّ التفاتي
پيش تو زمين و آسمان هم
كونين نواله اي ز جودت
افلاك طفيلي وجودت...