- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 201605 - 35/6
- وزن: 0.40kg
شخصیت عصبی زمانه ما
نویسنده: کارن هورنای
مترجم: محمدجعفر مصفا
ناشر: گفتار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 315
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1376 - دوره چاپ: 4
کیفیت : درحد نو ؛ سطور اکثر صفحات کتاب با مداد علامت گذاری شده
مروری بر کتاب
در این کتاب نویسنده نظر به گروه و تیپ خاصی از افراد عصبی را ندارد، بلکه میخواهد خصوصیاتی را که کم و بیش در همه آنها مشترک است ترسیم نماید، یعنی میخواهد ساختمان کلی یک شخصیت عصبی را با تضادهای حاکم بر آن، اضطرابها، رنجها و انواع مسائلی که از این تضادها و اضطرابها حاصل میشود بررسی کند.
در این بررسی، تکیه و توجه نویسنده بیشتر بر روی اضطراب است. به نظر او در ساختمان عصبیت، اضطراب حکم تنه درختی را دارد که دهها شاخ و برگ و مسئله فرعی از آن میروید.
شخص عصبی برای تسکین اضطراب و جلوگیری از غلیان آن، دست به یک سری تلاشها و حیلههای دفاعی میزند که خود این تلاشها بر وخامت مسئله میافزاید و ساختمان عصبیت را به طور عجیبی پیچیده و بغرنج میسازند.
کارن هورنای در 16 سپتامبر 1885 در آلمان به دنیا آمد و در 4 دسامبر 1952 درگذشت. او از سالهای نخستین زندگی گرفتار افسردگی بود. پدرش آدم بسیار سختگیری بود و کارن با برادر بزرگترش برندت رابطه بسیار نزدیکی داشت. هنگامی که برادرش از او دور شد، به افسردگی مبتلا گشت و این مشکل در سراسر زندگی همراهش بود.
کارن هورنای سهم مهمی در انسانگرایی، خود-روانشناسی، خودکاوی و روانشناسی زنان داشته است. مخالفت او با نظریههای فروید در مورد زنان، علاقه بیشتری را نسبت به روانشناسی زنان به وجود آورد. کارن هورنای عقیده داشت که مردم میتوانند به صورت روان درمانگر خود عمل کنند. او بر نقش شخصی هر فرد در سلامت ذهنی خود تأکید داشت و مشوق خودکاوی و خودیاری بود.
در تنهایی خود را رفته رفته کم ارزش تر ارزیابی می کنیم زیرا دیر یا زود احساس مطرود بودن می کنیم.ممکن است در مقام آن براییم که این احساس مطرود بودن را توجیه کنیم.ممکن است بگوییم که ما دنیا را ترک کرده ایم در حالی که اگر بعد از مدتی نگاهی ممتد و صادقانه به اعماق وجود خویش بیفکنیم درمی یابیم که این جهان خارج است که ما را طرد کرده است.
این دریافت باعث افزایش احساس خصومت در ما می گردد و ممکن است این فکر در ما بوجود آید که "هر کس باید به فکر خودش باشد" یا "قانون زندگی باید قانون جنگل باشد".که این افکار نتیجه طبیعیش آن است که بیش از پیش ما را منزوی کند.این امر بطور تقریبا اجتناب ناپذیری منجر به افسردگی همراه با تلخ کامی،سرخوردگی،پوچی و اعتقاد به سرنوشت محتوم می گردد.