- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 143636 - 93/7
- وزن: 0.50kg
شب ها کنار دهکده ی دیکانکا
نویسنده: نیکلای گوگول
مترجم: شهرام زرندار
ناشر: فکر روز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 334
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1370 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
نیکلای واسیلیِویچ گوگول (۱۸۰۹–۱۸۵۲) نویسنده بزرگ روس بود. گوگول بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روسی و یکی از بزرگترین طنزپردازان جهان است.گوگول در روستای بالشیِه ساروچینتسی در ایالت پولتاوا (واقع در اوکراین) به دنیا آمد. کودکی او در املاک خانوادگیشان در دهکده واسیلیِفکا سپری شد. در ۱۸۱۸ وارد مدرسه شهرستان شد و سپس در دبیرستان علوم عالی شهر نیژین به تحصیل ادامه داد. پس از پایان دبیرستان به پترزبورگ رفت و امیدوار بود بتواند در آنجا شغل دولتی نانوآبداری به دست آورد، ولی پترزبورگ این امید را برآورده نساخت و گوگول مقامی بیش از یک کارمند ساده به دست نیاورد.
در ۱۸۲۹ منظومه هانس کوشِلگارتِن را به چاپ رساند. این کتاب با موفقیتی روبهرو نشد و تقریباً تمام نسخههای آن را خود گوگول خرید و آتش زد. این ناکامی، نویسنده نوپا را نسبت به ادبیات دلسرد کرد، ولی سرخوردگی او طولانی نبود. در سالهای ۱۸۳۱–۱۸۳۲ داستانهای منثور شبهایی در قصبه نزدیک دیانکا منتشر شد و تحسین الکساندر پوشکین را برانگیخت. رمانتیسم این داستانها در مضمونهای افسانهای و قصهوار آنها و نیز در به تصویر کشیدن زندگی خوش و بیغم مردم نمود مییافت.
این اثر گویای عشق و علاقه نویسنده به زادگاهش، اوکراین، و مردم آن است و در آن هنوز از خنده تلخ و آمیخته به گریه که در مجموعه بعدی داستانهای او با عنوان میرگورود (۱۸۳۵) احساس میشود خبری نیست. گوگول در میرگورود به نمایش زندگی پیشپاافتاده و مبتذل مردم عامی روی آورد. این نخستین بار بود که در ادبیات روس نیروی هولناک زندگیِ فاقد معنویت نمایان میشد و ریشههای اجتماعی آن آشکار میگشت.
گوگول از سال ۱۸۳۵ تا ۱۸۴۲ مشغول نگارش مجموعه داستانهای پترزبورگی (شامل داستانهای دماغ، پرتره، کالسکه، بلوار نفسکی، یادداشتهای یک دیوانه و شنل) بود که در آنها استادیِ نویسنده در قلمروهای جدیدی جلوه مییافت: گوگول در این داستانها در مقام روایتگر شهرها رخ مینماید که عمق تضادهای اجتماعی موجود در شهر را به چشم دیده و دریافته است.
وی همزمان با نگارش داستانهای پترزبورگی، روی نمایشنامه بازرس نیز کار میکرد. ذهن خلاق و جستجوگر نویسنده در این اثر در پی بسط و تعمیمهای گسترده و فراگیر بود. وی در اعتراف نویسنده نوشت: «من در بازرس عزمم را جزم کردم تا تمام پلشتیهای روسیه را در تودهای گرد آورم و یکباره همهشان را به تمسخر بگیرم.» بازرس در سال ۱۸۳۶ روی صحنه رفت.
برخی از آن استقبال کردند و از موفقیت آن به وجد آمدند و گروهی دیگر نویسنده را به هجونویسی و افترا زدن به روسیه متهم کردند و او را «یاغی خطرناک» خواندند. این اتهامات و سرزنشها گوگول را به شدت تحت تأثیر قرار داد و او تصمیم گرفت به خارج از کشور سفر کند تا در «فراغت دوردستها» بتواند کتاب نفوس مرده را که تازه نوشتنش را شروع کرده بود، به پایان برساند.