- موجودی: موجود
- مدل: 174009 - 13/3
- وزن: 0.50kg
شب نیلوفری
نویسنده: رویا خسرو نجدی
ناشر: شقایق - یسنا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 336
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1386 ~ 1383 - دوره چاپ: 5 ~ 1
مروری بر کتاب
ماکان چشمانش را تا آخرین حد گشود و با حالتی عصبی گفت:
تو دیوونه ای
-ولی این نظر شخصی توئه،هر کس اونو دیده خلاف حرف تو رو زده.
باز کمی این پا و آن پا کرد و باز آرزو کرد همه چیز درست پیش برود.
برای صدمین بار به ساعتش نگاه کرد و با نگرانی به انتهای خیابان فرعی و باریکی کهسر آن ایستاده بود خیره شد.
ناگهان چشمانش برقی زد و لبهایش بی اختیار به لبخند کمرنگی باز شد. کمی دستپاچه شده بود اما ...
صدای نفسهای او در گوشش پیچید و ریههاش پرشد از عطر تاب باران و تن باران خورده خاک، لحظههای زیبا، لحظههای مهتابی اما زی بارانف لحظههای پر از قطرات باران همه را طی کرد، نه...طی نکرد، همه را بلعید همه را نوشید و دوباره داخل کوچه خلوت و بارانی ایستاد.
گوش کن...خوب گوش کن، حالا وقت شنیدن شرط منه. چرا شرط را فراموش کرده بود نمیدانست گرمی دستهای باران، حجم تن خیسش روی سینه او، چشمان بارانی و نگاه بیقرارش...همه و همه شرط را از یادش برده بود. تو قول دادی یادت هست، تو قول دادی... و او قول داده بود، خوب به یاد داشت بابت هر شرطی که نمیدانست چیست و او باید میپذیرفت قول داده بود... .