- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 168494 - 78/4
- وزن: 0.60kg
شب سراب
نویسنده: ناهید ا. پژواک
ناشر: هدایت
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 580
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1377 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
این کتاب به نوعی ادامه کتاب بامداد خمار می باشد و یا داستان بامداد خمار از نگاه و زاویه ای دیگر
توی دلم گفتم دختر هم مال مردم است ببین گذاشته رفته، اما پسر بود حالا بر دل پدر نشسته بود، ببین ما چه جوری با مادرمان سر می کنیم من، ناصرخان، محسن، همیشه دلم می خواست بچه ام دختر بشه اما از بی وفائی دختر خمیر گیر دلم گرفت، بگذار مال ما هم پسر بشه، باز به خودم میره با وفا می شه، بدرد بخور میشه، دختر را چه بکنیم؟ می گذاره میره، اما همیشه دلم می خواد دختر بشه اسمش را هم می خواهم ستاره بگذارم ستاره که حسابی سین را بکشم و خوشگلش بکنم.
یاد حرفهای مادرم افتادم و آن نوه خواهرش، کوکب، یک وجبی، دهنش بوی شیر می دهد مادر می خواهد ببندد به ریش من بیچاره،
- رحیم تمام کردی؟
- داره تمام می شه اوستا
- من بروم؟
خنده ام گرفت.
- چرا می خندی؟ حتماً می گوئی بودنم هم دردی را دوا نمی کند، نشستم دارم چپق می کشم.
- نه اوستا همچو حرفی نمی زنم، شما راحت باشید، من بکار خودم هستم، بسلامت.
- رحیم فردا غروب نمی آیم، تو و مادرت هم زود بیائید، توی حیاط چائی خوردن مزه دارد.
- چشم اوستا خدمت می رسیم.