- موجودی: موجود
- مدل: 205011 - 106/5
- وزن: 0.60kg
شاهنامه فردوسی و چرنیشفسکی
نویسنده: ولی صمد
مترجم: سپیده خانبلوکی , میربابا میررحیم
ناشر: شهریاران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 432
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
نقش تمدن ایرانی در تاریخ فرهنگ روسی
موضوع کتاب حاضر، بررسی و تحلیل تأثیر «فردوسی» بر «چرنیشفسکی»، از مشاهیر ادب روس است. کتاب در یازده فصل تدوین شده و زبان آن ساده و روان است. کتاب حاضر، با هدف شناسایی نقش فرهنگ و تمدّن ایران در فرهنگ روس، با توجّه به تأثیرات «فردوسی» و شاهنامة او بر اندیشه و آثار «چرنیشفسکی» نگارش یافته است.
شاهنامه، اثر جاویدان فردوسی، سالیان است که جزء جدایی ناپذیر ادبیات جهان شده و به زبانهای مختلف از جمله زبان روسی ترجمه شده است. گوته، ژوکوفسکی و چرنیشفسکی و سایر ادیبان از آن بهره بردهاند. به رغم حضور ردپای عناصر داستانی شاهنامه در برخی از آثار روسیه باستان همچون «داستان پهلوان اوروسلان زالازاریویچ»( بعدها به «داستان یروسلان لازاریویچ» معروف شد) ، شاهنامه و فردوسی با ترجمه داستان رستم و سهراب توسط ژوکوفسکی به خوانندگان روس زبان معرفی شد و بسیاری از ادیبان روس از جمله چرنیشفسکی را تحتتاثیر قرار داد تا آنجا که چرنیشفسکی بسیاری از نوشتههای خود را متاثر از فردوسی نگاشت و فردوسی را در زمره نوابغی چون شکسپیر و دانته دانسته است.
نیکلای چرنیشفسکی، اقتصاددان، مورخ، فیلسوف، منتقد ادبی، ادیب، نویسنده، هنرشناس و واضع نظریات جدید هنری یکی از درخشانترین چهرههای متفکر پیشرو و انقلابی سدۀ 19 میلادی روسیه است که به خاطر عقاید انقلابی و مترقی ضد تزاری خویش، مدت بیست و یک سال از عمر خود را در زندان گذراند. کارل مارکس که بسیاری از تئوریهای خود را بر اساس نظریات چرنیشفسکی نهاده بود، به شدت شیفتۀ شخصیت و آثار این مرد بود و بارها برای رهایی او از زندان تلاش کرد. مارکس همواره با تمسخر اندوهباری میگفت که چرنیشفسکی را به «پاداش» آثار علمی گرانبها و ارجمندش زندانی و تبعید کردهاند
در عرصۀ ادبیات، چرنیشفسکی یکی از تأثیرگذارترین منتقدان به شمار میرود. وی افلاطون و ارسطو را با دیدگاه خود میشناخت، همچنان که شلینگ و هگل را. نظریۀ زیباییشناختی را از آثار فلوطین تا کارهای فردریش تئودور فیشر، خوب خوانده بود. پیوند میان فلسفۀ ایدهآلیسم و ادبیات رمانتیک آلمانی را میتوانست آشکارا ببیند و هر دو را نیز البته رد میکرد، چه آنها را خیانتی واپسگرا و حسرتبار به دستاوردهای عصر روشنگری میدانست. هومر را نامنسجم و کلبیمنش و بینصیب از حس اخلاقی مییافت. آشیل و سوفوکل را بیظرافت و خشک میدید و «هرمان و دوروته»ی گوته را نفرتبار توصیف میکرد و در عوض، برانژه، ژرژ ساند، هاینه، دیکنز و ثکری را میستود.
وی بر این باور بود که ادبیات همواره نقشی ناچیز در پیشرفت جامعۀ بشری ایفا کرده است و احساس میکرد که منتقد ادبی بایستی فعالتر عمل کند. زیرا در روسیه، برخلاف غرب، «ادبیات، کلِ زندگیِ اندیشهورانۀ ملت را طرح افکنده است». در نگاه وی، بلینسکی، مهمترین شخصیت ادبیات روس بود. هگلباوری بلینسکی را سراسر به رسمیت میشناخت و پیشرفت خود را به این نسبت میداد که در مسائل ملموسِ جامعۀ روس، اندیشههای هگل را به کار بسته و از پنداشتِ «ادبیات به مثابۀ ابزار پیشرفت اجتماعی» سود برده است.
از نگاه چرنیشفسکی مهمترین ویژگی فردوسی، تکیه اثرش بر داستانهای مردمی و پیوند با ایدههای زیباشناسی است. بر این اساس در این کتاب، نویسنده بر آن است تا با بررسی موردی آثار نویسنده برجسته روسیه، نیکلای گاوریلوویچ چرنیشفسکی ، تاثیر شاهنامه را بر این ادیب بزرگ، بررسی و تبیین نماید.