- موجودی: موجود
- مدل: 195325 - 70/5
- وزن: 0.30kg
شاهزاده خوشبخت
نویسنده: اسکار وایلد
مترجم: حمید حقیقت
ناشر: سخن
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 174
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1380 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
این کتاب قطعا معروفترین و محبوبترین قصه از میان نه قصهی اسکار واید است؛ داستانی که تنها رقیبش از لحاظ محبوبیت در میان قصههای اسکار وایلد غول خودخواه است. او این داستان را هنگامی نوشت که جنجال بر سر شکاف طبقاتی میان تهیدستان و ثروتمندان بالا گرفته بود. شاهزادهی خوشبخت که زندگی اشرافی دارد در جوانی میمیرد و روحش در مجسمهای یاقوتنشان که با طلا پوشانده شده ساکن میشود. شاهزادهی خوشبخت از جایگاهی که بر فراز شهر دارد فقر و بدبختی و نامیدی شهرش را میبیند. این داستان از خودگذشتگی و قربانی شدن او برای مردم شهر است.
هر روز غروب ماهیگیر جوان به دریا می رفت و تور خود را به آب می افکند.
هنگامی که باد از جانب خشکی می وزید او چیزی به دست نمی آورد و در بهترین شرایط هم به جز ماهیان کوچک چیزی نصیبش نمی شد، چون بادی شدید بود که بالهای سیاهی داشت و امواج سهمگین برای دیدارش برمی خاستند.
شبی که قرار بود فردای آن، شاه جوان تاجگذاری کند، وی تک و تنها در اتاق زیبای قصرش نشسته بود. همه درباریان و خدمتکاران خاص او در حالیکه همه در برابرش تا زمین خم شده بودند از او اجازه مرخصی گرفتند و به سالن بزرگ قصر رفتند تا از معلم تشریفات چند تعلیم لازم برای تشریفات درباری فرا گیرند، زیرا عدهای از خواص و نزدیکان شاهزاده که قرار بود فردا تاج سلطنت بر سر گذارد و عصای شاهی به دست گیرد، رفتارشان بسیار عادی بود و این طرز رفتار و حرکتشان در شأن یک نفر درباری نبود.
پسر بچه جوان فارغ از هر اندیشهای روی بستر حریر و نرم خود آرمیده بود. آری، او پسر بچه بود، زیرا بیش از شانزده سال از سنش نمیگذشت. او از دختر منحصربهفرد شاه وقت به دنیا آمده بود و مادرش مخفیانه با مردی که شرایط اجتماعی او پایینتر بود، ازدواج کرده و صاحب این فرزند شده بود.
میگفتند شوهرش یک نفر مرد اجنبی بود که در نواختن فلوت اعجاز میکرد و همین هنر او جلب نظر شاهزاده خانم را کرده و سبب شده بود که شاهزاده خانم عاشق و دلداده او شود و در خفا با او عروسی کند. بعضی دیگر را عقیده بر این بود که شوهر شاهزاده خانم هنرپیشهای در «ریمینی» بود که شاهزاده خانم بارها هنرنمایی او را دیده و فریفتهاش شده بود، ولی ناگهان این مرد در شهر ناپدید شد و کسی از سرنوشت او مطلع نشد.