- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 170134 - 102/5
- وزن: 0.40kg
شاهد در آسمان
نویسنده: ر. اعتمادی
ناشر : علم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 313
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1381 - دوره چاپ: 1
کیفیت: نو ، دو صفحه اول کتاب نوشته دارد
مروری بر کتاب
استاد با حرارت مخصوصی حرف میزد و دانشجویان سراپا گوش بودند. برای تحقیق در مسائل اجتماعی باید به کاربردهای علم جامعه شناسی مسلح بود یکی از لوده های کلاس زیر لب گفت: برای همین که دولتهای بزرگ مسلح شدن. استاد که مردی تقریبا مسن, لاغر اندام و بلند قد بود عینکش را ناگهان از روی چشم برداشت و گفت: کدام آدم بی مزه ای میخواد حواس آدم رو پرت کنه؟
دانشجویان به یکدیگر نگاه کردند از نگاهشان شیطنت مخصوصی میبارید استاد مثل اینکه جواب خودش را گرفته باشد دوباره عینکش را به چشم گذاشت و شروع کرد: عده ای تا اواخر قرن نوزدهم جامعه شناسی را یک موضوع بی اهمیت تلقی میکردند یکی دیگر از دانشجویان زیر لب گفت...
یک کتاب یا گوشهاى از پاورقىها قدیمىاش نمىشود به سادگى دربارهاش حرف زد یا نوشت. نسل جوان قدیم مجله جوانان با پاورقىهاى عاشقانه و جذاب او را شناختند و به قول معروف با این داستانها زندگى کردهاند. در روزگارى که رادیو و تلویزیون به گستردگى حالا برنامه نداشتند و اینترنتى وجود نداشت اوقات مردم و جوانها با سینما و پاورقىهاى مجلات مىگذشت. مجله جوانان با حضور او چشم گشود و خودش را یافت و به بلندایى رسید که هیچکس باور نمىکرد. به طورى که دهه 40 و 50 با آن جمعیت 30 میلیونى به تیراژ 400 هزارتایى رسید و این را مدیون نوشتههاى ر ـ اعتمادى بود.
ر ـ اعتمادى در شهر لار استان فارس به دنیا آمد استان فارسى که مرکزش شهر شیرازى است که استاد مسلم عشق و غزل حافظ لسانالغیب را برخود گرفته. او تا سن دوازدهسالگى در شیراز اقامت داشته و دوره دبستان را در آنجا گذراند و بعد از آن به خاطر شغل پدر به تهران مهاجرت مىکنند و در این شهر ساکن مىشوند. و دوره متوسطه را به دبیرستان مروى مىرود. دبیرستان مروى در آن زمان یکى از کانونهاى شخصیتسازى بود و بعدها چهرههاى معروفى مانند جعفر والى ـ دیلمقانى ـ احمد احرار و سمیعى را به عالم فرهنگ و هنر معرفى مىکند که ر ـ اعتمادى نیز یکى از آنها بود.
در زمان تحصیل در دبیرستان مقالاتى را به صورت پراکنده به روزنامه ساسانى صادق بهداد مىفرستاد ولى هیچ وقت به صورت حضورى مراجعه نمىکرد چون قد و قواره کوچکى داشت مىترسید که مقالاتش را چاپ نکنند ولى همواره در انجمنهاى ادبى دبیرستان شرکت مىکرد و با جمعى از دوستانش روزنامه دیوارى تهیه مىکردند. یادش مىآید که گاهى وقتها سیمین بهبهانى و لعبت والا نیز به این انجمنها دعوت مىشدند و او با علاقه پاى صحبتهاى آنها مىنشست. خاطره حضور در این انجمنها همواره با او بود گروهى دانشآموز که به ادبیات عشق مىورزیدند.