- موجودی: موجود
- مدل: 190446 - 17/4
- وزن: 0.80kg
سینوهه پزشک مخصوص فرعون
نویسنده: میکا والتاری
مترجم: رضا زارع
ناشر: الینا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 792
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1397 - دوره چاپ: 6
مروری بر کتاب
سینوهه نام داستانی به قلم میکا والتاری نویسنده فنلاندی است. این کتاب که مهمترین اثر نویسندهاست، بر اساس وقایع دوران فرعون آخناتون نوشته شدهاست.
چنین گوید سینوحه فرزند سنموت:
این سرگذشت را نه به قصد ستایش می نویسم و نه به نیت تقدیس فراعنه.
چرا که از خدایان در رنجم و از فراعنه به جان آمده ام.
این سرگذشت را برای دل خویش می نویسم، نه از بیم و برای خوشامد خدایان وشاهان، و نه به امید آینده، زیرا در گذر زندگی به آگاهی بسیار رسیده ام و چیزهای بسیار از دست داده ام تا آنجا که هیچ فصلی مرا نمی آزارد و امید به جاودانگی حیات مرا هم مانند خدایان و فراعنه به تنگ آورده است.
چنین است که این سرگذشت را جز برای خود نمی نویسم و باور دارم هرآنچه تاکنون نوشته اند، برای خدایان وآدمیان بوده است....
داستان درباره شخصیتی است که در هنگام تولد او را در یک سبد دستباف رها کرده و به رود نیل سپرده اند و خانواده ای فقیر او را یافته و به فرزندی بزرگ می کنند. سینوهه در طی زندگی به مقام کاهنی و پزشکی (مخصوصِ فرعون) می رسد و سفرهای مختلفی که را به بابل و سوریه و کناره دریای مدیترانه انجام می دهد. در طول این سفرها با وقایع مختلفی روبه رو می شود. در بازگشت به مصر برای نجات مصر و درمان فرعون از حرفه پزشکی خود استفاده می کند.
در میانه های داستان او به هویت راستین پدر و مادرش پی می برد. این کتاب شما را به قدری مجذوب خود می کند که به سختی آن را ازخود جدا می کنید....
...حقیقت مثل یک کارد برنده و یک زخم غیرقابل علاج است و به همین جهت همه در جوانی از حقیقت می گریزند و عده ای خود را مشغول به باده گساری و تفریح با زنها می کنند و جمعی با کمال کوشش در صدد جمع آوری مال بر می آیند تا اینکه حقیقت را فراموش نمایند و عده ای به وسیله قمار خود را سرگرم می نمایند و شنیدن آواز و نغمه های موسیقی هم برای فرار از حقیقت است.
تا جوانی باقیست ثروت و قدرت مانع از این است که انسان حقیقت را درک کند ولی وقتی پیر شد حقیقت مانند یک زوبین از جایی که نمی داند کجاست می آید و در بدنش فرو می رود و او را سوراخ می نماید و آن وقت هیچ چیز در نظر انسان جلوه ندارد و از همه چیز متنفر می شود برای اینکه می بیند همه چیز بازیچه و دروغ و تزویر است آن وقت در جهان بین همنوع خویش، خود را تنها می بیند و نه افراد بشر می توانند کمکی به او بکنند و نه خدایان....
وقتی " سینوهه " شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوش ها و بینی اش به نشانه ی بردگی بریده بودند را بالای سر خودش می بیند، در ابتدا می ترسد،اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی می برد ، با او هم کلام می شود.برده ، از ستم هایی که طبقه اشراف مصر بر او روا داشته بودند می گوید، از فئودالیسم بسیار شدید حاکم بر آن روزهای مصر .
برده ، از سینوهه خواهش می کند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود ، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته اند برای او بخواند.
سینوهه از برده سئوال می کند که چرا میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده می گوید : سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود .
روزی او با پرداخت رشوه به ماموران فرعون ، زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش ها و بینی مرا برید و مر برای کار اجباری به معدن فرستاد ، سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم ، اکنون از کار معدن رها شده ام ، شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند...
سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می رود و قبرنوشته ی آن مرد را اینگونه می خواند :
(( او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می نمود ، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد و او اکنون نزد خدای بزرگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است...
در این هنگام ، برده شروع به گریه می کند و می گوید: آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد .... ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش...سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده ، باز هم فکر می کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟
و برده این جمله ی تاریخی را می گوید که : وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم ؟