دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

سیمای محمد (ص)

سیمای محمد (ص)

نویسنده: علی شریعتی
ناشر: حسینیه ارشاد
ترجمه انگلیسی: عبدالحسین ساشادین

زبان کتاب: فارسی - انگلیسی
تعداد صفحه: 175
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1350 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو ؛ بدرقه کتاب با مداد نوشته شده است 

 

مروری بر کتاب

بررسی ابعاد شخصیت و زندگانی حضرت خاتم (ص)

«محمد ترکیبی از موسی و عیسی است. گاه او را در صحنه‌های مرگبار جنگ می‌بینیم که از شمشیرش خون می‌چکد و پیشاپیش یارانش ـ که برای کشتن یا کشته‌شدن بی‌قراری می‌کنند و بر روی مرکب‌های بی‌تاب خویش، در برابر دعوت خون، به سختی می‌توان آرامشان ساخت ـ می‌تازد، مشتی خاک برمی‌گیرد و به خشم بر چهره خصم می‌پاشد و فریاد می‌زند «شُدّوا» و بی‌درنگ شمشیرها به رقص می‌آیند و وی که از تماشای آتش سوزان جنگی که برافروخته است گرم شده و چهره‌اش از شادی برتافته است، با لحنی گرفته از لذت توفیق و لبخندی سیراب از ستایش شمشیر، فریاد می‌کند: «هوم... اکنون، تنور جنگ برتافت» و گاه همو را می‌بینیم که هر روز در رهگذرش یهودی‌ای از بام خانه‌اش خاکستر بر سرش می‌ریزد و او نرم‌تر از مسیح، همچون بایزید، روی درهم نمی‌کشد و یک روز که از کنار خانه وی می‌گذرد و از خاکستر مرد خبری نمی‌شود، با لحن یک صوفی پرصفا می‌پرسد: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد؟ و چون می‌شنود که بیمار شده است به عیادتش می‌رود.

در اوج قدرت، در آن لحظه که سپاهیانش مکه را ـ شهری که بیست سال او را و یاران او را شکنجه داده است و آواره کرده است ـ اشغال کرده‌اند، بر مسند قدرت سزار اما در سیمای مهربان مسیح، کنار کعبه می‌ایستد و در حالی که ده هزار شمشیر تشنه انتقام از قریش در پیرامونش برق می‌زنند می‌پرسد: «ای قریش! فکر می‌کنید با شما چه خواهم کرد؟»

چهره های نمایان تاریخ قیصر است و حکیم است و پیغمبر ؛ قیصر، آنچنان که تاریخ نشان میدهد، موجودی است خطرناک، با چشمانی بیرحم، قیافه ای خشن و ترسناك و دستی بر قبضه شمشیری برهنه که از آن همواره خون تازه میچکد و در حاشیه چهره های مشهوری چون جلاد و رمال و شاعر و دلقك و منشى و مستوفى و خواجه حرم و دیگر «عمله خلوت و جلوت »!

سرمایه اش زر و زور و سرگرمیش رزم و بزم و دگر هیچ چهره دیگر حکیم است، روشن بین هر دوره ای و قومی. گاه او را در جلوت قیصر میبینیم، همزانوی جلاد و دلقك و خواجه، و گاه در خلوت خویش، سر بزانوی اندیشه ها، بال در بال خیال، تابام بلند آسمانها رفته و زمین را و زمان را از یاد برده
فرس کشته از بس که شب رانده است
سحرگه پریشان و درمانده است
مجذوب فهمیدن حقایق عالم ، غرقه در حالات غریب و افکار عمیق خویش، محبوس گروه اندک روشن فکران و دانشمندان و خواص هر جامعه ای؛ و دور و هر چه تازنده تر دورتر از حضیض حیات پست و نیازهای بی ارج و آرزوهای حقیر « عوام کالانعام »!

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات