- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 123246 - 106/6
- وزن: 0.30kg
- UPC: 45 = 50
سگ کوره پز
نويسنده: محمود گلابدره اى
ناشر: گلشائی
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 205
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1353 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
سيد محمود گلابدرهاي در سال ۲۳۰۸در محله گلابدره منطقه شميران شهر تهران به دنيا آمد. وي پس از پايان تحصيلات متوسطه، براي تحصيل در رشته ادبيات به دانشگاه ادبيات دانشگاه تهران وارد شد؛ اما تحصيلش را نيمهکاره رها کرد.او سپس در دانشگاه بينالمللي لندن در رشته ادبيات انگليسي درس خواند و در همان دوران با زني سوئدي ازدواج کرد.
گلابدرهاي با انتشار رمان «سگ کورهپز» در اوايل دهه ۴۰وارد عرصه نويسندگي شد و از آن زمان چندين کتاب در زمينه ادبيات داستاني و رمان از وي منتشر شد. نخستين داستان کوتاهش نيز در مجله صبح امروز در سال ۱۳۴۱ چاپ شد.
وي به گفته خودش، بيش از ۱۰ سال از زندگياش را در آمريکا به صورت خيابانخوابي گذراند و ايالتهاي مختلف اين کشور را با پاي پياده طي کرد که حاصل آن کتابي است چند جلدي به نام «۱۰سال هوم لسي آمريکا».وي سالهاي ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ را در انگلستان به سر برد و پس از آن به ايران آمد و تا ۱۳۶۵ به حرفههاي گوناگون پرداخت...
داستان زندگی علی با سگش هاپی است .هاپی سگی است که می تواند با کودکان صحبت کند .سگی که دل در گروه محبت علی نهاده و در تمام سختی های داستان چه در کنارش و چه دور از او در رنج هایش شریک است.در پشت جلد اشاره شده است که هاپی نمادی از وجدان علی است. علی و هاپی که در کودکی پدر خود را گم می کند و به سرعت تبدیل به مرد خانه می شود. مدرسه را رها کرده و در جامعه مردان بزرگ وارد می شود. بعد از مرگ مادر از زنده بودن پدر خودآگاه شده و با هاپی که هنوز خاطرات دردناک کتک هایی که از پدر خورده در ذهن دارد در جستجوی پدر بر می آید و راهی شمال می شود...
"هرکسی حرفی می پرسید علی یا می گفت آره و یا می گفت نه.او یاد نگرفته بود دو پهلو جواب دهد. هاپی نمی دانست به کجا نگاه کند.گاهی به قله های پوشیده از برف خیره می شد. گاهی به سنگ های بزرگی که مثل دیواری دو طرف رودخانه بالا رفته بودند خودش را در مقابل آن همه بزرگی ،کوچک و ناتوان می پنداشت .اما می دید که او با همه ی کوچکی و ناتوانیش می تواند از همان سنگ ها بالا برود و روی آن ها سوار شود. وقتی چنین فکری می کرد به خودش مغرور می شد و یک باره نعره می کشید....