- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 164893 - 112/7
- وزن: 0.50kg
سوسیالیسم و انسان گرایی
نویسنده: اس. ای. پوپوف
مترجم: محمدتقی بهرامی حران
ناشر: کاوش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 240
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1360 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
مبانی نظری آنچه با نامهای کمونیسم، سوسیالیسم، مارکسیسم، سوسیالدموکراسی، چپگرایی و امثال آنها شناخته میشود، تفاوتهای ماهوی فراوانی با یکدیگر و نیز با نحلههای گوناگون عملی آنها دارند. بین اصول نظری و تبیینی و بشردوستانه کارل مارکس و آنتونیو گرامشی تفاوتهای فراوانی با عملکردهای لنین و فیدل کاسترو و اعمال ضدبشری استالین و پل پوت و نیکلای چائوشسکو وجود دارد. همه اینها را نمیتوان به حکمی واحد داوری کرد. اتحاد بینظیر رسانههای مدافع سرمایهداری نولیبرال با فاشیستها، ناسیونالیستها، نئونازیها، نژادپرستها، آریاگراها و مذهبگراهای افراطی در کوبیدن کمونیسم و سوسیالیسم بطور مطلق و بدون در نظر داشتن ممیزات و وجوه متنوع نظری و عملی آنها، حاکی از آنست که میدانند مانع مشترکی در نیل به اهداف ضدبشری خود دارند و تمامی قوای خود را برای مقابله با آن بسیج کردهاند.
با اینکه اصطلاح «انسانگرایی» عموماً به عنوان معادلی برای «اومانیسم» بکار میرود، اما الزاماً با آن مطابقت و همپوشانی کامل ندارد. چرا که اومانیسم در طول سدههای اخیر دارای معانی و مفاهیم متعدد و گاه متناقضی بوده و در برخی موارد تبدیل به ضد خود یعنی انسانستیزی شده است. از همین رو است که عدهای از محققان از اصطلاحات تازهای به نامهای «انسانگرایی ضد اومانیستی» یا «اومانیسم انسانستیز» یاد کردهاند.
انسانگرایی نه یک مکتب سیاسی یا مذهبی، که یک مکتب و نظام فکری برای چگونه اندیشیدن و عمل کردن است. این نظام فکری به کوتاهترین و سادهترین شکل ممکن عبارت است از اینکه: «حل مشکلات بشر در گرو علم، عقل و تجربه بشری است». انسانگرایان تلاش میکنند برای: اتکای به دانش تجربی و مشاهدات قابل اندازهگیری، بهرهگیری از عقل و استدلال، توجه به تجربه و تاریخ بشری، استناد به واقعیات محض و قوانین علمی جهان ملموس، به رسمیت شناخته شدن آزادی و اختیار بشری، تفکر آزاد و غیرتحمیلی، تحقیق آزاد و حق پرسشگری و شکورزی، تکثرگرایی و بها دادن به اختلافنظرها، تحمل دگراندیشان و توجه به نظرات و آرای آنان، حق دسترسی برابر به تریبونها و رسانههای عمومی، برابری و صلح و همزیستی میان انسانها و رفع هرگونه تبعیض و برتریطلبی و نژادپرستی، روشنگری در قبال تحمیق و تحریک تودهها و بهرهکشی از آنان.
کمونیسم... که یک طبیعت گرایى تحقق یافته است... پایان واقعى نزاع میان انسان و طبیعت و میان انسان و انسان و همچنین پایان حقیقى نزاع میان وجود و ماهیت... میان آزادى و ضرورت و میان فرد و نوع است. کمونیسم معماى تاریخ را حل مى کند و خود مى داند که آن را حل مى کند. مارکس درصدد کنار گذاشتن خداى متعالى بود و مجبور بود انسانى را به وجود آورد که قبل از هرچیز باید «بى فردیت» مى شد تا مى توانست «عضوى از جامعة انقلابى» شود. این نوع اومانیسم طبیعتگرا و الحادى در تعارضی خاص با تحقیق کنونى ما قرار دارد. این نوع اومانیسم ضعف هاى مشترک زیادى با انواع دیگر اومانیسم دارد .هر نظامى که ادعاى حل کردن «معماى تاریخ» را دارد باید پذیراى بررسى و تحلیل دقیق باشد، اما این مطلب در کشورهایى که مارکسیسم را پذیرفته اند دیده نمى شود.