- موجودی: موجود
- مدل: 192002 - 63/5
- وزن: 0.80kg
سه تار ، ارزیابی شتابزده ، نون و القلم
نویسنده: جلال آل احمد
ناشر: امیر کبیر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 650
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1357 - دوره چاپ : 5 _ 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ با گالینگور بر روی جلدهای اصلی صحافی شده
مروری بر کتاب
سه کتاب در یک مجلد
نون والقلم
متن کامل با یازده تصویر از وینچنز وبیانکینی
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک چوپان بود که یک گله بزغاله داشت و یک کله کچل وهمیشه هم یک پوست خیک می کشید به کله اش تا مگسها اذیتش نکنند. از قضای کردگار یک روز آقا چوپان ما داشت گله اش را از دور و بر شهر گل و گشادی می گذراند که دید جنجالی است که نگو. مردم، همه از شهر ریخته بودند بیرون و این طرف خندق، علم و کتل هوا کرده بودند وهر دسته یک جور هوار می کردند و یا قدوس می کشیدند. همه شان هم سرشان به هوا بود و چشمهاشان رو به آسمان.
نون والقلم یکی از آثار مشهور و بلند جلال آل احمد است. نون والقلم گزارشی از اوضاع اجتماعی و سیاسی است که بر خلاف کارهای دیگر جلال آل احمد در قالب یک داستان طنز بازگو می شود. در این داستان جلال،شیوه هایی را به کار برده که در نوع خود تازگی دارند.
زبان طنز بهترین شیوه برای بیان انتقاد های تند و شدید سیاسی است،زیرا در لفافه و پرده معضلات اجتماعی و سیاسی را مورد نقد قرار می دهد و علاوه بر اینکه تاثیرش بیشتر از زبان جدّ است،عکس العمل های شدیدی نیز برای نویسنده اش در پی ندارد. جلال همچنین با استفاده از سبک قصه گویی عامیانه و کلیشه ای،داستان انتقادی خود را شیرین و جذاب می کند تا بیشترین تاثیر را در مخاطبانش برجای بگذارد.
این داستان یک فرقه متصوفه است که در مقابل حاکم وقت می ایستند و حکومت را بدست می گیرند. این فرقه در برای حکومت کردن با مشکلات عدیده ای مواجه می شوند و متوجه می شوند که اجرای عدالت در حکومت کار بسیار دشواریست.
ارزیابی شتابزده
و اکنون این شما و این ارزیابی شتابزده و راستی جز این، چه چیزی در این مقالهها هست؟ که من خود هنوز هم فقط در مقالهبودنشان است که شک نمیکنم. ارزیابی گفتهام به این علت که اغلب اینها برداشتی است در جستجوی نقدی. در زمینههای مختلفی که در سرفصلها میبینید و شتابزده گفتهام به این علت که اغلبشان در فرصتهای کوتاه تهیه شدهاند و فارغ از دوراندیشی یا رعایت حزم و از این قزعبلات و فکرش را که میکنم میبینم چه بهتر. نفس را مگر به احتیاط میکشی؟ یا در راهی که هر روز از خانه به مدرسه میروی، مگر رعایت حزم میکنی؟ این مقالات هم چیزی است در همین حدود و هرروزه است و بهصورت چیزی درحدود غریزیبودن و باز چه بهتر.
ارزیابی شتاب زده شامل هجده مقاله است که در نقد ادب و اجتماع و هنر و سیاست معاصر نوشته شده است . مقاله «مهرگان در مشهد اردهال» مراسم را آن گونه خود از نزدیک شاهد بوده است تعریف میکند و خوانندگان را با طبیعت، ویژگی های اقلیمی و منابع مختلف کشور آشنا می سازد و درباره ی خلق و خو، آداب و رسوم و هنرهای دستی مردم هر منطقه به ما اطلاعاتی می دهدنام دارد....
آثار سرخوردگی از غرب و تمدن ماشینی قرن بیستم در دیار ما نیز کمکم فراوان شده است. کافی است که یک زبان خارجی بدانی و با هرکه از غرب به هر صورتی خود را به ایران رسانده است درد دلی کنی. یا مأموری از هزاران مأمور این چهارصد و خردهای کمپانی فرنگی که در اینجا مرجع مشاورات و مصدر امور ساختمانیاند- یا با جهانگردی درشت جامه و ریشو که غبار راههای شرق را از اسکندریه تا دهلی یکباره در وطن خویش از جامه خواهد سترد- یا با طبیبی نقاش همچون «وینچنزو بیانکینی» ایتالیایی که هشت سال است در کوره دهات این مرز و بوم مأمور معالجۀ تراخم یا اسهال هموطنان ماست. حالا دیگر آن زمانها گذشته است که فقط بنشینی و در «سفر به شرق» هرمان هسه یا در «کوه جادو» ی «توماس مان» جای پای شرق و عرفان شرق و غربتزدگی از مشرق را بخوانی. حالا دیگر «آلبر کامو» به عنوان نمایندهای از انتهای غربی شرق یعنی الجزایر جایزۀ نوبل میگیرد. و «آندره ژید» یکی از افتخارات خود را این میداند که مترجم تاگور بوده است.
همین روزها بود که «آندره مالرو» نویسنده و زیباییشناس فرانسوی به نمایندگی از حکومت آقای دوگل به ایران و هند سفر کرد به این قصد که از نو ارتباطی میان فرهنگ شرقی و فرانسه برقرار کند. و همه «هانری کوربن»، مستشرق فرانسوی را میشناسیم که از هر سال سه ماهش را در ایران به سر میبرد و چه خدمتها و چه کتابها و چه عرفانشناسیها... و راقم این سطور یک طبیب اطریشی را هم میشناسد که هر دو سال یکبار به ایران میآید- از یک گوشۀ این ملک وارد میشود و با پای پیاده تا یک گوشۀ دیگر آن را میپیماید و با انبانی از عکسها و یادداشتها و خاطرات باز میگردد تا دو سال دیگر بتواند تحمل سرعت و شتابزدگی ماشین را بیاورد. این طبیب به گفتۀ خودش از اروپایی که در یک عمر پنجاه سالۀ او دوبار دنیا را به خاک و خون کشانده است بیزار است. دکتر وینچنزو بیانکینی نیز گرچه نگفته است که از کجا و چرا بیزار است اما این را گفته و نوشته است که یکبار در جنگ حبشه شرکت داشته و بار دوم در جنگ جهانگیر دوم. و اکنون چه بپذیرد و چه نپذیرد «از بد حادثه اینجا به پناه آمده است».
سه تار
یک سه تار و بی روپوش در دست داشت و یخه باز و بی هوا راه می آمد. از پله های مسجد شاه به عجله پایین آمد و از میان بساط خرده ریز فروشها و از لای مردمی که در میان بساط گسترده آنان دنبال چیزهایی که خودشان هم نمی دانستند، می گشتند، داشت به زحمت رد می شد.
سه تار را روی شکم نگه داشته بود و با دست دیگر سیمهای آن را می پایید که به دگمه لباس کسی یا به گوشه بار حمالی گیر نکند و پاره نشود.بالاخره امروز توانسته بود به آرزوی خود برسد. دیگر احتیاج نداشت وقتی به مجلسی می خواهد برود؛ از دیگران تار بگیرد و به قیمت خون پدرشان کرایه بدهد و تازه بار منتشان را هم بکشد.
فهرست
• سه تار
• بچه مردم
• وسواس
• لاک صورتی
• وداع
• زندگی که گریخت
• آفتاب لب بام
• گناه
• و...