دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

سه قطره خون

سه قطره خون
درحال حاضر موجود نمی باشد
سه قطره خون
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 181942 - 113/6
  • وزن: 0.30kg
0 ریال

سه قطره خون

نویسنده: صادق هدایت
ناشر: امیر کبیر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 180
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1330 - دوره چاپ : 1

کمیاب - کیفیت : درحد نو

 

مروری بر کتاب

سه قطره خون نام داستاني كوتاه يكي از داستان‌هاي كوتاه صادق هدايت است كه در مجموعه  داستان كوتاهي به همين نام در سال ۱۳۱۱ چاپ شد. اين داستان از داستان‌هاي سورئاليستي هدايت محسوب مي‌شود.  این داستان کوتاه فوق العاده جذاب و عجیب، توانایی و استعداد هدایت در نوشتن نثری احساس برانگیز، مشوش کننده و تأثیرگذار را به بهترین شکل به نمایش می گذارد و همانند کتاب بوف کور، جایگاه او را در میان نویسندگان بزرگ و صاحب سبک سده ی گذشته به تثبیت می رساند.

نثر هدایت، دنیایی را به تصویر می کشد که لبریز از اسرار، سرگشتگی، پوچی و جنون است. داستان سه قطره خون، با شخصیتی همراه می شود که به شکلی تدریجی اما پیوسته، در حال از دست دادن سلامت عقل و پایداری هویت خود است و مدام با سه قطره ی خون در برابر چشمانش و یا در درون ذهنش مواجه می شود. صادق هدایت در این اثر، با ارائه ی داستانی عجیب و ناآشنا، موفق می شود حقایقی جهان شمول را مورد واکاوی قرار دهد و از دریچه ای نو به سرشت بشر نگاهی بیندازد.

صادق هدایت در سه‌شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدری در تهران تولد یافت. پدرش هدایت قلی‌خان هدایت (اعتضادالملک) فرزند «جعفرقلی‌خان هدایت - نیرالملک» و مادرش عذری - زیور الملوک هدایت دختر حسینقلی‌خان مخبرالدوله دوم بود.

در اين داستان كه در دارالمجانين مي‌گذرد يكي از شخصيت‌ها عادت به خواندن مسمطي دارد كه شهرت فراواني يافته‌است:

دريغا كه بار دگر شام شد                         سراپاي گيتي سيه‌فام شد
همه خلق را گاه ِ آرام شد                    بجز من كه درد و غمم شد فزون
جهان را نباشد خوشي در مزاج                     بجز مرگ نَبوَد غمم را علاج
 وليكن درآن گوشه در پاي كاج                چكيدست بر خاك سه قطره خون 

دیروز بود که اطاقم را جدا کردند ، آیا همانطوریکه ناظم وعده داد من حالا بکلی معالجه شده ام و هفتۀ دیگر آزاد خواهم شد؟ آیا نا خوش بوده ام؟ یکسال است ، در تمام این مدت هرچه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم بمن نمیدادند. همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ بدستم بیفتد چقدر چیزها که نخواهم نوشت...

ولی دیروز بدون اینکه خواسته باشم کاغذ و قلم را برایم آوردند. چیزیکه آنقدر آرزو میکردم ، چیزی که انتظارش را داشتم...!اما چه فایده...از دیروز تا حالا هرچه فکر میکنم چیزی ندارم که بنویسم. مثل اینست که کسی دست مرا میگیرد یا بازویم بی حس میشود. حالا که دقت میکنم مابین خط های درهم و برهمی که روی کاغذ کشیده ام تنها چیزی که خوانده میشود اینست: سه قطره خون


فهرست

سه قطره خون
 گرداب
داش‌آکل
آینهٔ شکسته
طلب آمرزش
لاله
صورتک‌ها
چنگال
مردی که نفسش را کشت
محلل
گجسته دژ

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات