- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 144058 - 93/4
- وزن: 0.40kg
سه خپله
نویسنده: یوری کارلوویچ اله شا
مترجم : غلامحسین فرنود
ناشر: احیاء
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 222
اندازه کتاب: رقعی لب برگشته - سال انتشار: 1357 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
مصور
داستانی برای کودکان
زمان جادوگران به پایان رسیده است. به احتمال زیاد ، آنها هرگز واقعاً وجود نداشتند. همه اینها داستانی و افسانه برای کودکان بسیار خردسال است. فقط برخی از جادوگران می دانستند چگونه همه تماشاگران را آنقدر هوشمندانه فریب دهند که این جادوگران با جادوگران و جادوگران اشتباه گرفته شدند....
چنین دکتری وجود داشت. نام او گاسپار آرنری بود. یک فرد ساده لوح ، یک اهل نمایشگاه ، یک دانشجوی کارشناسی نیز می تواند او را به عنوان جادوگر ببرد. در واقع ، این پزشک چنان کارهای شگفت انگیزی انجام داد که واقعاً شبیه معجزه به نظر می رسید. البته ، او هیچ ارتباطی با جادوگران و شارلاتان ها نداشت که مردم بیش از حد ساده لوح را فریب می دادند.دکتر گاسپار آرنری دانشمند بود. شاید او حدود صد علم تحصیل کرده است. در هر صورت ، هیچ کس در کشور گاسپار آرنری عاقل تر و دانشمندتر نبود.
همه از بورس تحصیلی او اطلاع داشتند: آسیاب ، سرباز و خانمها و وزیران. و دانش آموزان مدرسه یک آهنگ کامل در مورد او با گروه زیر خواندند:
نحوه پرواز از زمین به سمت ستارگان
چگونه می توان روباهی را از دم گرفت
چگونه از سنگ بخار بسازیم ، -
دکتر ما گاسپار می داند.
یک تابستان در ماه ژوئن ، زمانی که هوا بسیار خوب بود ، دکتر گاسپار آرنری تصمیم گرفت برای جمع آوری برخی از گونه های علف و سوسک پیاده روی طولانی انجام دهد.دکتر گاسپارد مرد جوانی نبود و بنابراین از باران و باد می ترسید. هنگام خروج از خانه ، یک روسری ضخیم به گردن خود پیچید ، عینک را در برابر گرد و غبار گذاشت ، عصایی را برداشت تا دچار لغزش نشود و عموماً با احتیاط های زیادی برای پیاده روی آماده شد.
این بار روز فوق العاده بود: خورشید فقط آنچه را که می درخشید انجام داد. علف آنقدر سبز بود که حتی در دهان احساس شیرینی وجود داشت. قاصدک ها پرواز می کردند ، پرندگان سوت می زدند. نسیم ملایمی مثل لباس مجلسی بادی تکان می خورد.
- این خوب است ، - دکتر گفت ، - اما شما هنوز هم باید بارانی بپوشید ، زیرا هوای تابستان فریب می دهد. ممکن است باران شروع شود.
دکتر در مورد کارهای خانه دستور داد ، عینک را دمید ، جعبه اش را مانند چمدانی که از چرم سبز ساخته شده بود ، گرفت و رفت.
جالب ترین مکانها خارج از شهر بود - جایی که کاخ سه مرد چاق در آن قرار داشت. پزشک بیشتر اوقات از این مکان ها بازدید می کرد. کاخ سه مرد چاق وسط یک پارک بزرگ قرار داشت. اطراف این پارک را کانال های عمیقی احاطه کرده بودند. پل های آهنی سیاه روی کانال ها آویزان شده بود. پل ها توسط نگهبانان کاخ محافظت می شدند - نگهبانانی با کلاه های مشکی روغن و پرهای زرد. چمنزارهای پوشیده از گل ، نخلستان ها و حوضچه ها در اطراف پارک به آسمان می چرخید. اینجا مکان خوبی برای پیاده روی بود. جالب ترین گونه علف در اینجا رشد کرد ، زیباترین سوسک ها در اینجا زنگ زدند و ماهرترین پرندگان آواز خواندند.
اما راه رفتن راه طولانی است. به حصار شهر می رسم و تاکسی می گیرم. او مرا به پارک قصر می برد. "دکتر فکر کرد.تعداد مردم در نزدیکی حصار شهر بیش از هر زمان دیگری بود....
یوری الشا نویسنده روسی در مارس 1899 از والدینی کاتولیک در اوکراین به دنیا آمد و از کودکی به نوشتن علاقه مند بود و پیش از این که از دبیرستان فارغ التحصیل شود داستان های زیادی در نشریات به چاپ رساند. در سال 1922 او نخستین داستان کوتاهش را با عنوان «فرشته» منتشر کرد و در سال های 1924 تا 1927 دو مجموعه شعر به چاپ رساند. او رمان «حسادت» را در سال 1927 منتشر کرد که با آن به شهرت رسید.
در کارنامه ادبی وی داستان های کوتاه متعددی نیز وجود دارد. «سه مرد چاق» اثر تحسین برانگیز دیگری از اوست که به واسطه آن عنوان یکی از بزرگترین رمان نویسان قرن بیستم روسیه از آن وی شد.