- موجودی: موجود
- مدل: 202937 - 120/4
- وزن: 0.60kg
سقوط قسطنطنیه
نویسنده: میکا والتاری
مترجم: ذبیح الله منصوری
ناشر: زرین
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 530
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1363 - دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو ؛ بدرقه کتاب مهر و نوشته دارد
مروری بر کتاب
مصور
و جنگ دریائی لپانت
هر که قدری در تاریخ مطالعه دارد می داند، روزی که سلطان محمد فاتح بر قسطنطنیه غلبه کرد و حکومت امپراتوری روم شرقی را مضمحل نمود، این امپراتوری دیگر از لحاظ وسعت، ثروت و قدرت دیگر امپراتوری قدیم نبود و تمام کشورهایی که امپراتوری روم شرقی یا بیزانس را تشکیل می دادند، از آن جدا شد و برای این امپراتوری جز پایتخت، یعنی قسطنطنیه و حومه آن باقی نماند. اگر امپراتوری روم شرقی دارای قدرت گذشته بود، سلطان محمد، پادشاه عثمانی نمی توانست بر آن غلبه کند. به هر حال سلطه سلطان محمد فاتح بر پایتخت امپراتوری روم شرقی، از وقایع برجسته و تعیین کننده جهان می باشد و همه می دانند “مبدا عصر جدید” در دنیا شده است.
در گذشته، راجع به جنگ قسطنطنیه که منتهی به پیروزی سلطان محمد فاتح شد، آثاری به زبان فارسی منتشر شده، اما در هیچیک از آنها علل شکست خوردن مدافعان قسطنطنیه و غلبه سلطان محمد فاتح با روشنی و استدلال صریحی که در این کتاب بیان شده، نیامده است. خواننده این کتاب بی ابهام و بدون معطل ماندن در پیچ و خم توضیحات نارسا، در قالب رمانی زیبا و شیرین بخوبی میفهمد که این واقعه بزرگ تاریخی، به چه عللی به وجود آمد و به کجا منتهی شد.
نویسنده، وقایع کتاب را از زبان مردی به اسم “آنژلوس” که در پایان کتاب هویت اصلی وی آشکار می شود، بیان می نماید. بر نویسنده فنلاندی نباید ایراد گرفت که در بعضی از صفحات کتاب، تزیین ادبی را وارد متن تاریخ می کند. چون این نویسنده، بنیاد تاریخ خود را بر این اصل استوار کرده که خواننده از خواندن تاریخ خسته نشود.
اولین بار که زن را دیدم و با او صحبت کردم روز دوازدهم ماه دسامبر سال 1452 میلادی بود.
من مردی چهل ساله هستم و قبل از این دیدار فکر می کردم که مرحله جوانی من گذشته و وارد دوره کهولت شده ام و دیگر هیچ چیز مرا متزلزل نخواهد کرد و من مردی هستم که حوادث دشوار بر من گذشته و آزمایش های زیاد تحصیل کرده ام و به دفعات خود را در کام مرگ دیدم و نجات یافتم و چند مرتبه خداوند با من صحبت کرد یعنی کلام او را با گوش باطنی شنیدم و چند مرتبه فرشتگان آسمانی خود را به من نشان دادند...
روز اول ماه مه سال 1435 میلادی که در بسیاری از کشورهای جهان آغاز فصل واقعی بهار است زیرا در آن موقع گل های سرخ شروع به شکفتن می کند، ترک ها درصدد برآمدند که یک پل روی خلیج شاخ طلا بسازند تا به مدینه نردیک تر شوند و شاید قصد داشتند که از راه پل مزبور به شهر حمله نمایند.
ترک ها برای ساختن پل از بشکه های بزرگ و مجوف استفاده می کردند. بدین ترتیب که آن بشکه ها را در آب کنار هم قرار می دادند و بعد، روی آنها، الوار نصب می نمودند و روی الوار را طوری می پوشاندند که پیاده و سوار و ارابه های توپ بتوانند به راحتی از روی پل عبور نمایند.کنار پل، زورق هایی به نظر می رسید که در هر یک از آنها یک توپ وجود داشت و ترک ها، برای احتیاط آن توپ ها را کنار پل قرار داده بودند تا اگر ما درصدد برآمدیم که حمله کنیم و مانع از پل سازی آنها شویم با شلیک توپ ما را برانند و به پل سازی ادامه بدهند.
هر روز که از جنگ می گذرد ما متحمل تلفات جدید می شویم بدون اینکه بتوانیم جای تلفات را پر نماییم. ولی سلطان محمد دوم از تلفات ارتش خود بیم ندارد زیرا هرروز، از کشورهای اسلامی، سربازان داوطلب به سوی مدینه می آیند تا به قشون سلطان ملحق شوند و آنها جای تلفات را پر می نمایند.در روز اول ماه مه در مدینه مضیقه ی نان و روغن زیتون و شراب – سه غذای اصلی طبقه کم بضاعت شهر- محسوس گردید و بهای نان و شراب و روغن زیتون ترقی کرد و امپراتور امر نمود هرچه خواربار در شهر هست باید مصادره شود، و به یک میزان بین تمام افراد توزیع گردد.
راوی این اثر ژان آنژ ، ملقب به جان آنجلوس ، متولد آوینیون است. پیش از وقایع رمان ، او دوست سلطان مراد دوم و سپس همچنین پسرش ، محمد دوم بود. اما هنگامی که محمود راهپیمایی خود را به قسطنطنیه آغاز کرد ، آنج به آنجا فرار کرد. این رمان در حالی آغاز می شود که ژان آنژ در آن قسطنطنیه با آنا نوتاراس ملاقات می کند و آنها بلافاصله عاشق یکدیگر می شوند. در ابتدا آنج از هویت خود بی خبر است ، اما بعدا متوجه می شود که او دختر مگاس دوکس لوکاس نوتاراس است. آنج متعهد است که در کنار مسیحیان علیه نیروهای عثمانی اسلامی تا سر حد مرگ بجنگد. با این وجود ، رابطه قبلی وی با محمد باعث بی اعتمادی مداوم او به مسیحیان لاتین و یونان می شود...