- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 187830 - 110/6
- وزن: 0.50kg
سفرنامه ی بارون فیودور کورف
نویسنده: فیودور کورف
مترجم: اسکندر ذبیحیان
ناشر: فکر روز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 270
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1372 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
۱۸۳۵ - ۱۸۳۴
فوت فتحعلی شاه، به سلطنت رسیدن محمدمیرزا و سقوط قائممقام
بارون فیودورکورف، دیپلمات روسی که طی سالهای 1834 و 1835 از ایران بازدید کرده است در مقدمه کتابش مینویسد: «... میتوانم به خوانندگان خود اطمینان دهم تمام مشاهداتی را که در خاطراتم آوردهام، با قلمی بینظیر و گریزان از گزافهنگاری و از روی واقعیت رونویسی شده است... از چیزی سخن گفتهام که خود آن را دیده یا به گوش خود از زبان اشخاص معتمد شنیدهام.»
سفر فیودورکورف در روز نوزدهم آگوست 1834 از شهر پترزبورگ با حرکت به مسکو آغاز میشود و با گذر از سرزمین قفقاز و عبور از تفلیس در خاک ارمنستان ادامه مییابد. وی در مورد ارمنستان مینویسد:
«بهطور کلی وقتی در ارمنستان مسافرت میکنید، در هر قدم به محلی برمیخورید که شهرتش به واقعهای تاریخی بستگی دارد. در یکجا ارامنه بل را شکست دادهاند، در جای دیگر سمیرامیس بهدلیل ازدواج خود با پادشاه ارمنستان جشن عروسی مجللی برپا داشته است. به هر کجا که بروید، با خودستاییها و کرامات عجیب و غریبی مواجه خواهید شد.» باید اذعان کنم ایروان بهنظر من فوقالعاده خوابآلود آمد و آثار زندگی در آن بهقدری ضعیف بود که خیال کردم در شهری سکونت دارم که بر اثر محاصرهای طولانی، از پا درآمده است. هماکنون نیز اعتراف میکنم هربار که به یاد ایروان میافتم، حالت خفقان به من دست میدهد و سنگینی و فشار اشعه آفتاب ایروان را روی خود احساس میکنم.
وی پس از گذر از نخجوان وارد ایران میشود و نخستین شهر بزرگی که پیش رو دارد تبریز است: «تبریز از دور چنگی به دل نمیزند. عمارات بلند شهر اندک است. مناره اصلا ندارد، همه چیز شهر فوقالعاده یکنواخت بهنظر میرسد. پشت بامها همه مسطح و خانهها خاکستریرنگ است.
فیودورکورف، از ورود خود به تبریز و آشنایی با اعضای سفارت انگلستان سخن میراند: «در آنجا (خانه سرجان کمبل) با عدهای افسر انگلیسی آشنا شدم. بعضی متعلق به سفارت، برخی در استخدام شاه ایران بودند. بسیاری از ایشان زبان فرانسه میدانستند و تقریبا تمامشان کم و بیش به فارسی دست و پا شکستهای سخن میگفتند.
دیپلمات روس، از سربازان ایرانی و افسران انگلیسی در تبریز، سخن آراسته و چنین نوشته است: برخی از سربازان در همان حال آمادهباش دست روی دست نهاده بودند، بعضی دیگر سر خود را میخاراندند و به همین ترتیب الی آخر. افسری انگلیسی در کنار ایستاده بود و به زبان فارسی به ایشان فرمان میداد. همینکه بانگ شیپور شامگاه برخاست، وی با صدای بلند فریاد کشید «به راست، راست».. باید گفت به وجود آوردن رزمندگانی خوب از جماعت ایرانی، اگر هم ممتنع نباشد کاری است دشوار. اولین و بزرگترین مانع در انجام این امر بزدلی فوقالعاده است که در ایران عمومیت دارد! اگر تنبلی و سهلانگاری را نیز بر آن بیفزایید، خواهید دید که تصور تشکیل قشون در چنین شرایطی دشوار خواهد بود.
ادامه سفر فیودورکورف، رفتن در پی محمدشاه ولیعهد از تبریز به تهران برای جلوس بر تخت پادشاهی و شرح حوادثی است که در این راه مشاهده کرده است. ماجرای دوران پس از مرگ فتحعلیشاه و ادعای سلطنت در چهار نقطه از ایران: محمدشاه در تبریز، ملکآرا میرزا در مازندران، حسینعلی میرزا ملقب به فرمانفرما در شیراز و ظلالسلطان با عنوان عادل شاه در تهران. او در گذر از سلطانیه به نکته جالبی اشاره میکند: «سلطانیه ییلاق فتحعلی شاه بوده است. در همین محل بود که «آلکسی پتروویچ یهرمولوف» با اعلیحضرت ملاقات کرد و در ضمن آن موفق شد حق به پا داشتن چکمه را برای نمایندگان روسیه هنگام شرفیابی کسب کند! انگلیسیها از داشتن این امتیاز محروماند و مجبورند هر بار که به حضور شاه مشرف میشوند، مثل همه ایرانیان، جوراب قرمز و دمپایی به پا کنند!