دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

سفرنامه ابراهیم صحافباشی تهرانی

سفرنامه ابراهیم صحافباشی تهرانی

نویسنده: ابراهیم صحافباشی تهرانی
به کوشش : محمد مشیری
ناشر: شرکت مولفان و مترجمان ایران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 100
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1357 - دوره چاپ: 1 

کمیاب - کیفیت :  درحد نو

 

مروری بر کتاب 

صحافباشی مؤلف این سفرنامه در دهم ذی الحجه سال 1314 قمری از طریق انزلی ـ آستارا بادکوبه به پطروفسکی رفته و از آنجا با قطار عازم مسکو شده و پس از دو روز اقامت به طرف برلین حرکت کرده دو روز نیز در این شهر توقف داشته و از آنجا به وسیله قطار و کشتی در 22 ذی الحجه به لندن رسیده است. او که جواهرات به قول خود امانتی را همراه داشته، چون نتوانسته با اقامت دوازده روزه خود در لندن به فروش برساند، عازم پاریس شده و پس از پنج روز مجددا به لندن بازگشته است. نیویورک، ونکوور، ژاپن، هنگ کنگ و .... دیگر مقصدهای سفر وی هستند.

این کتاب مطالب جالب و شیرین خاطرات سفر یک ایرانی به دور دنیا می باشد و نمودار دلچسبی است از خاطره ها و برداشتهای یک ایرانی دوران قبل از مشروطیت از نچه در کشورهای پیشرفته خارج دیده و فهمیده است...

... امروز در خیابان شانزه لیزه، مردم به یکدیگر گل می اندازند. یکی از عیدهای بزرگ است. خیلی سخت می گذرد ندانستن زبان فرانسه. شخص ایرانی را دیدم، حکایت شام شب را گفتم. بعضی دکان های ارزان را نشان داد که به هفت،هشت قران می توان غذا خورد. خیلی ممنون شدم. اگر روزی یکصد تومان برای دیدن خرج کنم، آنقدر دلتنگ نیم که برای خوراکی خرج می شود. کسی که بره یکی یک تومان خورده، حالا چگونه یکی پنجاه تومان می تواند خورد؟

باری، در پاریس به هر قهوه خانه که شخص می رود، حکماً باید مقداری هم به پیش خدمت بدهد به رسم انعام. اگرچه لندن هم همین حالت را دارد لکن مثل اینجا حتمی نیست. در اینجا گاه می شود که شخص یادش می رود، اسباب خجلت است. باری امروز چون راه زیاد رفته بودم، پایم به شدت درد می کرد، ملکی پوشیدم. چند قدمی که در خیابان راه رفتم، دیدم تمام مردم به پای من نگاه می کنند. لابد، برگشته به منزل، کفش نرمی خریده، پوشیدم.

الفیه شلفیه را در کوچه های پاریس، محرمانه می فروشند که اگر پلیس ببیند، مانع می شود. شخصی در خیابان اظهار نمود که این قوتی الفیه شلفیه است؛ ببرید! قیمتش سه فرانک است.

من هم چانه زده به یک فرانک خریدم. در ضمن صحبت که دستش بود، قوتی گنجفه را به من داد و پولش را گرفت. من هم در جیب نهاده، رفتم. وقتی که به منزل رسیدم، بیرون آوردم؛ دیدم یک دسته گنجفه منحوس است که یک عباسی قیمت ندارد. نتیجه بزرگی گرفتم از اینکه آنچه که منع کرده اند، نباید جلواش رفت که زیان دارد و اگر این عمل صحیحی بود، پلیس منع نمی کرد. عمل پنهانی و دربسته و خلاف، همین عاقبتش هست.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات