- موجودی: موجود
- مدل: 203996 - 81/4
- وزن: 1.00kg
سرود رهائی
نویسنده: ادیب برومند
ناشر: پیک دانش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 554
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1367 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ مهر دارد
مروری بر کتاب
گزیده ئی از اشعار سیاسی ٬ میهنی ٬ اجتماعی از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۶
ادیب برومند، فعالیتهای ادبی خود اعم از نثر و نظم را در اواخر دوران دبیرستان شروع کرده و مقالاتش در روزنامههای دهه بیست مانند نوبهار (به مدیریت ملک الشعرا بهار)، روزنامه اصفهان و.. منتشر میشد. ابتدا تخلص نهال را انتخاب کرد و سپس ادیب اصفهانی و بعد با اشارت استادانی مانند بهار به ادیب تغییر داد. برومند در ۱۳۲۷ به عضویت انجمن فرهنگستان به ریاست حسین سمیعی (ادیب السطنه) انتخاب شد.
او در زمینه سبک نگارگری و همچنین نگارگران دوران قاجار دارای شناخت کامل بوده و مقالات بسیاری در این مورد نشر داده و مجموعه کلکسیون شخصی او به همراه توضیحات در مورد سبکهای هنری دوران قاجار در کتاب نگارستان ادیب منتشر شده است. استاد برومند همچنین اولین کتاب در خصوص هنر قلمدان را نگاشته است. ادیب برومند بیش از شصت سال با قلم و قدم در راهِ سر بلندی ایران و تحقق آزادی و ضدیت با استبداد و استعمار کوشیده و بیشترین قسمت اشعارش میهنی و سیاسی و ملی است که بیشتر آنها در مجموعه اشعارش با نام "حاصل هستی" به چاپ رسیدهاست.
پیش از این نیز مجموعه شعرهایی از وی به نامهای "نالههای وطن"، "پیام آزادی"، "دردآشنا"، "سرود رهایی"، "راز پرواز"، "مثنوی اصفهان" و "روزگار دژم" و پژواک ادب به چاپ رسیدهاست. استاد ادیب برومند جزء معدود شعرای ایران زمین (همانند حکیم ابوالقاسم فردوسی و…) است که لقب شاعر ملی را از سوی مردم ایران دریافت کردهاست. او همچنین از سوی دکتر محمد مصدق لقب "شاعر ملی" را دریافت داشت.
عبدالعلی ادیب برومند شاعر دفترهای شعر "نامههای وطن"، "روزگار دژم"، "پیام آزادی"، "حاصل هستی"، "گلهای موسمی" و "راز پرواز" است. تصحیح دیوان حافظ، تصحیح و بازنویسی داستان های رستم و اسفندیار، سیاوش و سودابه، به پیشگاه فردوسی، هنر قلمدان و تراز سخن از دیگر آثار اوست. ادیب برومند متولد سال ۱۳۰۳ در شهر گز برخوار اصفهان و از فعالان سیاسی جبهه ملی بود.
سزد گر فرستم به زیبا سرود
به ایران و بر رودهایش درود
همان رودهایی که همراه خود
بسی سیم ناب آورد با سرود
سلامم به رودی فروزنده فر
که خوانندش از فخر «زاینده رود»
درودم به «کارون» کزو بهره هاست
به چند آب خورد از فراز و فرود
به جان دوستدار «هرازم» که کرد
بر و بوم مازندران مُشکسود
***
به گرگ بچه سگى از طريق موعظه گفت
كه همچو من به ازين زندگى توانى كرد؟
اگر به دعوت اين بنده سوى شهر آيى
نشاط و عيش، به پايندگى توانى كرد
تو نيز همچو من اندر پناه خواجه شهر
معاش نيك، به فرخندگى توانى كرد؟
ز گونه گون خورش آن سان بيا كَنَد شكمت
كه شكوه از شكم آكَندگى توانى كرد؟
چو طوقِ گردنِ سگ بنگريست گرگ بگفت:
نصيحتم به نوازندگى توانى كرد؟
ولى دريغ كه من بندگى نيارم كرد
تو شاد باش كه خوش بندگى توانى كرد؟
چنين رفاه و سلامت تو راست ارزانى
كه زندگى به سرافكندگى توانى كرد؟