- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 188843 - 113/1
- وزن: 0.30kg
زیر آسمان های جهان
نویسنده: داریوش شایگان - رامین جهانبگلو
مترجم: نازی عظیما
ناشر: فرزان روز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 295
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1376 - دوره چاپ: 2
کیفیت : درحد نو _ نو ؛ نوشته تقدیمی دارد
مروری بر کتاب
گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو
زیر آسمانهای جهان سیر و سلوک روحی و ماجراهای فکری یک متفکر برجسته ایرانی است که به صورت گفتگویی جذاب و خواندنی طرح شده است. موضوع اصلی این کتاب که برای نخستین بار در سال 1992 از سوی انتشارات فلن در پاریس منتشر شد تنوع فرهنگها،تقابل سنت و تجدد(مدرنیته)جستجوی صادقانه جایگاه انسان درد آشنا در دنیای شوریده کنونی و پاسخگویی به مسائلی است که قرن بیستم برای بشریت طرح کرده است. هربخش این کتاب زمینه ای است برای طرح بسیاری از پرسشها که پیش از آنکه به پاسخهای از پیش آماده شده بینجامد زمینه هایی دیگر به دنبال می آورد.
ما در این کتاب سیر تاریخی رو دنبال می کنیم از دید کسی که خودش وقایع رو دیده و با دوستان انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی در مورد وقایع ایران بحث کرده و از زاویه ی دیگری هم به مسائل نگاه کرده است. به کشورهای مختلفی سفر کرده و این مسافرت ها در شکل گیری اندیشهای ناب و زیباش تاثیرات شگرفی گذاشته است.
در بعد جهان بینی و دیدگاههای فلسفی نیز داریوش شایگان مطالبی رو مطرح کرده که به عنوان معیار سنجش خیلی از روشنفکران امروزی می تواند شاخص مناسبی برای شناخت و آگاهی باشه و کمک فراوانی می کنه به شناخت روشنفکر واقعی و مدعی روشنفکری.
....همراه با دوستان ایرانیام برای گذراندن تعطیلات به یک اردوی کشاورزی در نزدیکی استراتفورد آن ایوان ( شهر زادگاه شکسپیر) رفته بودیم. در آنجا ایتالیاییها، فرانسویها، و آلمانیها هم بودند. شبی دور هم جمع شده بودیم. مهمانی بود. میخوردیم و خوش بودیم. برگزار کننده انگلیسی مهمانی، جامش را بلند کرده و گفت : «به سلامتی علیا حضرت ملکه» من غیرارادی و گویی تحت تاثیر واکنشی فنری از جا پریدم و گفتم :
«اول به سلامتی مصدق» این اعلان جنگی بود که به میزبانمان داده میشد. سکوتی مرگبار چیره شد. ناگهان دوستی ایتالیایی که فلورانسی باذوقی بود و گاستون نام داشت به کمک من آمد و آب پاکی را ریخت و گفت : «آری به سلامتی مصدق» همه ایتالیاییها بیدرنگ از جا برخاستند و با هم فریاد زدند:
«به سلامتی مصدق» فرانسویها نیز همانکار را کردند و بهزودی هلهله و نمایش مخالفت از همه سو برخاست. انگلیسی مکثی کرد، نگاهی شرمناک به من افکند، سپس خندید و گفت : «اوکی اول به سلامتی مصدق، و بعد به سلامتی ملکه» عجیب بود که او این کار را از صمیم دل کرد.
......سقوط مصدق برایم بینهایت دردناک بود. در درونم نبرد میان عواطف و منطق در کار بود. نه میخواستم مصدق سقوط کند و نه میخواستم شاه از ایران برود. نمیفهمیدم که چرا این دو نفر که ظاهرا در نهایت علاقهی مشترکی داشتند و آن عظمت ایران بود- نمیتوانند به توافق برسند.
من این معما را - که در آن زمان وجود مرا دوپاره میکرد بعدها حل کردم . یعنی در دورانی که هر دوی آنها مرده بودند: یکی در تبعید در داخل ایران، و دیگری در تبعید در مصر. راستی که سرنوشت انسانها چه سوءتفاهم شگفتی است.
وقتی در سال 1332 برای تعطیلات به ایران آمدم مصدق دیگر بر سر کار نبود. دیگر از درگیریهای خیابانی خبری نبود. دیگر از تاب و تپشهای روحی اثری نبود، ایران به کلی متفاوت بود...