- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 187985 - 119/4
- وزن: 1.00kg
زندگینامه مستوفی الممالک
نویسنده: حمید نیری
به کوشش: سیف الله وحیدنیا
ناشر: وحید
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 590
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
مصور
میرزا حسن فرزند میرزا یوسف آشتیانی بود. خاندان او بیش از یک قرن مقام و لقب مستوفیالممالکی (وزیر دارائی) داشتند. تحصیلات را در خانه و زیر نظر معلمین خصوصی آغاز کرد. در سال ۱۳۰۱ از طرف شاه لقب مستوفیالممالک گرفت و دوسال بعد، پس از درگذشت پدرش، تمام مشاغل میرزا یوسف را به ارث برد. میرزا هدایتالله وزیر دفتر (پسر عموی پدرش) پیشکاری او را در اداره امور برعهده داشت. مستوفی در هنگام درگذشت میرزا یوسف، بیش از دوازده سال نداشت ولی شاه به احترام پدرش او را «آقا» خطاب میکرد.
او در سال ۱۳۱۸ (مصادف با ۱۲۸۰ هجری خورشیدی) به اروپا رفت. این سفر هفت سال به طول انجامید. مستوفیالممالک نخستین بار در مرداد سال ۱۲۸۹ رئیسالوزرای ایران شد و تا دیماه همین سال سه کابینه تشکیل داد. پنجمین و آخرین دوره نخستوزیری او در دوران قاجاریه، از ۲۵ بهمن ۱۳۰۱، در حدود دو سال بعد از کودتای ۱۲۹۹ آغاز شد. رضا خان که در کابینههای بعد از کودتا وزیر جنگ بود در دولت مستوفیالممالک نیز همین سمت را داشت. با قدرت یافتن رضا خان که خود داوطلب مقام نخست وزیری بود، مستوفیالممالک در خرداد ۱۳۰۲ استیضاح مدرس را از وزیر خارجه (محمدعلی فروغی) بهانه کرد و استعفا داد.
بخشی از سخنرانی او در پاسخ مدرس مشهور است:
...میدانم فترت در پیش است و ایام فترت دوره بره کشی است و داوطلب صدارت زیاد. آقایان میدانند معده ضعیف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهی در این ایام کسی باید سرکار بیاید که آجیل بگیرد و آجیل بدهد. من که آجیل گیر نیستم ناچار به کسی آجیل نمیدهم...
مستوفی در انتخابات مجلس ششم نماینده مجلس شد ولی با شروع جریان تغییر سلطنت قاجار در مجلس حضور نیافت. رضا شاه کمی بعد از تاجگذاری در اردیبهشت ۱۳۰۵ مستوفیالممالک را به نخست وزیری انتخاب کرد. مستوفیالممالک روز ۲۲ خرداد ۱۳۰۵ اعضای کابینه خود را به رضا شاه معرفی کرد. ششمین و آخرین دوره نخست وزیری مستوفیالممالک قریب یک سال به طول انجامید. ایجاد تشکیلات نوین دادگستری، الغاء کاپیتولاسیون و مقدمات احداث راه آهن سرتاسری ایران در دوران زمامداری او انجام گرفت....
نخست وزیری مستوفی با کمک سوسیالیستها بود؛ ولی اقلیت بزرگی به زعامت «سید حسن مدرس» با زمامداری او مخالف بودند و «قوامالسلطنه» را برای ادامه خدمت مناسبتر میدانستند. بالاخره «مدرس» در سال ۱۳۰۲ دولت را استیضاح نمود. و طی نطق مفصلی آقا (به مستوفیالممالک آقا خطاب میشد.) را قاصر دانست نه مقصر، «مدرس» در نطق ۵ ساعته مستوفی را با قوام مقایسه کرد، و آن دو را به دو شمشیر تعبیر نمود.
وی گفت: مستوفی حکم شمشیر مرصع را دارد، که باید در اعیاد از آن استفاده نمود. مستوفی در پاسخ «مدرس» چنین گفت: «میدانم وضعیات امروزه طوری است که اشخاصی امثال من اصلا دخالتشان در امور چندان پیشرفتی ندارد و متاسفانه و بدبختانه در این مملکت هم اشخاصی میخواهند که داخل کار بشوند و آجیلهایی هم بگیرند و آجیلهایی هم بدهند. من نه میگیرم و نه میدهم، و اصراری هم به ماندن ندارم و این ایام غیبت مجلس، را هم که شاید به عقیده بعضی که اشتها دارند واگذار میکنم و معده من هم خراب است و نمیتواند هضم کند».
مستوفی پس از ایراد این نطق از مجلس خارج شد و جای خود را به «مشیرالدوله داد». در انتخابات دوره پنجم بار دیگر وکیل تهران گردید، پس از استعفای «موتمنالملک» از ریاست مجلس نمایندگان مستوفی را به این سمت انتخاب کردند؛ ولی او نپذیرفت و از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کرد....
پس از آن در جلسه ۱۳ شعبان ۱۳۲۸ هجری قمری، دولت لایحهای برای کمک و برقراری مستمری به ستارخان و باقرخان به مجلس فرستاد که طی آن پیشنهاد شدهبود «چون تا بهحال در حق آقایان سردار ملی و سالار ملی حقوقی مقرر نشدهبود و آنچه داده میشد بهرسم علیالحساب بود، لذا هیئت وزرا تصویب مینماید مبلغ چهارصد تومان در حق سردار ملی و سیصدتومان در حق سالار ملی ماهیانه برقرار شود و ضمنا منباب اینکه سابق در عمارت دولتی منزل داشتند و حالا میخواهند در خانه شخصی منزل نمایند، هیئت وزرا تصویب میکند برای تهیه لوازم و اثاثالبیت دو هزار تومان به سردار ملی و یکهزاروپانصد تومان به سالار ملی داده شود .
این پیشنهاد در کمیسیونهای مربوطه در مجلس مطرح گردید و بالاخره تصویب شد که همه ماهه مبلغ پانصدتومان در وجه ستارخان و چهارصدتومان در وجه باقرخان پرداخت شود. ستارخان از منزل صمصامالسطنه به منزل جدید منتقل گردید و پای او توسط دکتر لقمانالملک معالجه شد و پس از چهارسال زندگی پر رنج و عذاب در تهران، در سال ۱۳۳۲ بدورد زندگی گفت و در حضرت عبدالعظیم به خاک سپردهشد.