- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 184437 - 118/2
- وزن: 0.90kg
زندگی و اشعار عمادالدین نسیمی
نویسنده: یدالله جلالی پندری
ناشر: نشر نی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 445
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1372 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ جلد و صفحات کتاب بر اثر فشار تاب مختصری برداشته است
مروری بر کتاب
شامل تحقیق در احوال و آثار و پژوهشی در اندیشه های نسیمی
حق بین نظری باید تا روی مرا بیند
چشمی که بود خودبین کی روی خدا بیند
سیدعمادالدین نسیمی، شاعر و متفکّر حروفی در قرن هفتم هجری بود. وی به ترکی و فارسی و عربی شعر سرودهاست. ولی دیوان عربی او در طول زمان مفقود شده است. سازمان بینالملی یونسکو به خاطر کوششهای وی در اشعار انسانی و صلح جهانی در سال ۱۹۷۳ این سال را سال نسیمی اعلام کرد.
وی یکی از شاعران و عارفان برخاسته از مکتب حروفیه است.مکتب حروفیه که بر اساس تعالیم شیخ فضلالله نعیمی استرآبادی شکل گرفت . آنها در شرح وقایع عالم و اسرار هستی از ۳۲ حرف الفبای فارسی با مهارت اعجابانگیز بهره میبردهاند.آنها تلاش میکردند علت دستورهای الهی در دین اسلام را به شکلی جذاب و جالب به وسیلهٔ اعداد و حروف توضیح دهند.مانند این که نماز یومیه چرا میبایست ۱۷ رکعت باشد، حکمت مسح کشیدن بر پا هنگام وضو چیست،تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم بیانگر چیست، نماز شکسته چرا ۱۱ رکعت است و مانند اینها.
سید عماد الدین نسیمی با اشعار خود نقش بسزایی در گسترش اندیشههای فضلالله نعیمی داشت.باورها و بیانات او مخالفتهای فراوانی را میان قشریون مذهبی زمان خود به وجود آورد که نهایتاً منجربه صدور فتوایی در به دار آویختن و کندن پوست او شد.اشعار نسیمی آمیخته مضامین عشق، شهامت، ایثار و صراحت سروده شدهاست. شاید بتوان گفت او یکی از شاعرانی است که به نقد آشکار اندیشههای زمانهٔ خودبرخاست و همه را از صوفی، عارف،عابد، زاهد، مفتی، فیلسوف بیبهره نگذاشت.
دیوان نسیمی حاوی قالبهای متنوع شعری از قبیل غزل، قصیده، رباعی اکثرا به زبان ترکی است. به علت تأثیری که طریقت حروفی به دیگر عقاید عرفانی داشته، بسیاری از شعرهای بکتاشی و علوی به نسیمی نسبت داده شده است. در سال ۱۴۱۷ میلادی و در شهر شام بر سر پایبندی به عقایدش زنده زنده پوست بدنش کنده شده و سپس بدن مبارک این شاعر و فیلسوف آذربایجان تکه تکه شده تا درس عبرتی برای شاگردان و همفکرانش شود....
آندم که اجل موکل مرد شود
آهم چو دم سحر گهی سرد شود
خورشید که پر دل تر از آن چیزی نیست
در وقت فرو شدن رخش زرد شود