- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 194539 - 99/2
- وزن: 0.30kg
زندگی میکل آنژ
نویسنده: رومن رولان
مترجم: اسماعیل سعادت
ناشر: نیل
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 170
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1337 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
تصاویر گلاسه
زندگی نامه و سرگذشت میکل آنژ نقاش، پیکرتراش، معمار و شاعر ایتالیایی
مردان بزرگ به قله های رفیعی می مانند که هر چند از باد تازیانه می خورند و در ابرهای قیرگون فرو می روند آدمی بر بلندی شان بهتر و عمیق تر نفس می کشد، پلیدی های دل را در پاکی و لطافت هوایشان فرو می شوند و چون ابرها به یک سو روند خود را بر نوع بشر مسلط می بینند.
آری چنین بود کوه عظیمی که بر فراز ایتالیای رنسانس سر بر آسمان می شود و ما اکنون نیمرخ طوفان زده اش را می بینیم که در افق دوردست از برابر دیدگانمان نا پدید می شود. "میکل آنژ" از جمله کسانی بود که در آتش رنج سوخته اند، در وجودش نیرویی بود که وی را به پیکار وا می داشت و در این پیکار پیروز هم می شد و...
میکل آنژ ، به ایتالیایی میکلانجلو بوناروتی ؛ نقاش، پیکرتراش، معمار و شاعر ایتالیایی. زادروز وی ۶ مارس ۱۴۷۵ در کاپرزه در نزدیکی شهرتوسکانی است.میکلآنژ یکی از هنرمندان نابغه تاریخ و معروفترین چهره رنسانس ایتالیا است. وی در تاریخ ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ در رم درگذشت.میکلآنژ دومین پسر از خانواده «لئوناردو دیبوناروتی سیمونی» و «فرانچسکا دینری» است.
پس از تولد میکلآنژ خانواده بوناروتی بهفلورانس مهاجرت نمود. مادر میکلآنژ، پس از بهدنیا آوردن سه پسر دیگر، چشم از جهان فروبست. او از دوران کودکی، برخلاف میل پدرش، علاقمند به هنر و تحصیل در این رشته بود و سرانجام در پی نزاعی سخت با پدرش به هدف والای خود رسید.در سن سیزده سالگی به عنوان دستیار حقوقبگیر، در کارگاه «دومنیکو ژیرلاندایو»، استخدام شد. وی نزد استادش به کارآموزی پرداخت و پایه و اساس نقاشی روی دیوار مرطوب را یاد گرفت و مانند بسیاری از هنرمندان همدوره خود در فلورانس، در کلیسای کوچک «برانکاچی» بهتحصیل هنر پرداخت.
گرچه در ابتدا به نقاشی روی آورد اما غریزه طبیعی وی مشتاق هنر پیکرتراشی بود، از این رو پیش از اتمام دوره نقاشی، به عنوان استاد به مدرسه مجسمهسازی که بهوسیله لورنتزوی مدیچی در باغهای مدیچی تأسیس شده بود، منتقل شد.هنوز سهسال از عضویت وی در مؤسسه و مدرسه مدیچی سپری نشده بود که لورنتزو چشم از جهان فروبست و پسرش پیِروی مدیچی که فاقد استعداد و کیفیت هنری پدرش بود، جانشین او شد. دراین هنگام شهر فلورانس دستخوش ناآرامی و قیام گروههای مختلف گردید و جان بسیاری از هنرمندان نیز مورد تهدید و تعدی قرار گرفت.
میکلآنژ با تیزهوشی غریزی خود قبل از شروع آتش جنگ بهاتفاق دوتن از همراهانش بهشهر بولونیا کوچ نمود. میکلآنژ بیست ساله در بولونیا مورد استقبال دوستانه یکی از اعضاء خانواده «آلدوراندی» قرار گرفت و بلافاصله قرارداد ساختن دو تندیس از پیکر مقدسین و مجسمه یک فرشته برای مقبره «دومنیکوس مقدس» در کلیسای «سنت پترونیوس» را با وی منعقد نمودند. پس از یکسال اقامت در بولونیا، از جانب هیئتی در فلورانس برای احداث سالن اجتماعات شهرداری، بهآن شهر دعوت شد.