- موجودی: موجود
- مدل: 196802 - 63/1
- وزن: 0.80kg
زندگی می کنم که گزارش دهم
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
مترجم: کیومرث پارسای
ناشر: آریابان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 704
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
مرگ از نظر من تا پنج سالگی پایانی طبیعی برای زندگی سایر مردم بود و گمان می کردم لذت بهشتی و عذاب جهنمی، موضوعاتی تنها برای از بر کردن و پاسخ دادن به منظور دریافت نمره قبولی در درس تعلیمات دینی از پدر آستته است و ارتباطی با زندگی من ندارد، ولی روزی از افرادی که شب گذشته بر بستر فردی مرده تا بامداد بیدار بودند، شنیدم تعدادی زیادی شپش از موهای متوفی بیرون آمدند و روی بالش حرکت کردند. آنچه از آن به بعد مرا نگران می کرد، نه هراس از مرگ، که ناراحتی از رسوایی ناشی از بیرون آمدن شپش از میان موهایم، پس از مرگ و در برابر چشمان افرادی بود که بر بالین من گرد می آمدند....
سارا امیلیا مارکز ناخودآگاهانه بر سرنوشت من تاثیر گذاشت. از دوران نوجوانی خواستگاران زیادی داشت، ولی به آن ها اهمیتی نمی داد، تا این که مردی معقول به خواستگاری آمد و بی درنگ پاسخ مثبت دریافت کرد.این مرد، شباهت هایی با پدرم داشت. بیگانه ای بود که کس نمی دانست از کجا، به چه دلیلی، و چگونه آمده است. دارای پیشینه آبرومندی بود، ولی منبع درآمد او مشخص نبود.
خوزه دل کارمن اوریبه ورخل نام داشت، ولی اغلب اوقات از امضای «خ-ک» استفاده می کرد. زمان زیادی طول کشید تا متوجه شدیم کیست و از کجا آمده است. فهمیدم برای مقامات ارشد دولتی، متن هایی به منظور سخنرانی می نویسد، اشعار عاشقانه می سراید، و در نشریه فرهنگی خود که هرگاه مشیت الهی اجازه می داد منتشر می شد، چاپ می کند.به دلیل موقعیت ادبی، پس از ورود به خانه، او را در دل تحسین می کردم، زیرا در واقع نخستین نویسنده ای بود که با او ارتباط مستقیم داشتم. تصمیم گرفتم شبیه او شوم و تا روزی که خاله ماما توانست موهای مرا مثل موهای او شانه بزند، از تلاش دست برنداشتم...
گابریل گارسیا مارکز بزرگ ترین نویسنده کلمبیایی و برنده ی جایزه ای ادبی نوبل سال 1972 میلادی، در دهکده ای موسوم به آرکاتاکا واقع در کشور کلمبیا متولد شد و تا سن هشت سالگی در ابن دهکده نزد مادربزرگش بود. وی در سال 1935 میلادی، به قصد زندگی با والدینش به شهر بارانکیلا می رود و تحصیلات ابتدایی خویش را در مدرسه سیمون بولوار به انمام می رساند.
در سال 1941اولین نوشته هایش را در روزنامه ای به نام جوونتود که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود، منتشر ساخت.پس از اتمام تحصیلات ساحل آتلانتیک را جهت رفتن به بوگوتا ترک می گوید و در بوگوتا، در کنکوری برای گرفتن بورسیه شرکت می کند.