- موجودی: موجود
- مدل: 201802 - 108/8
- وزن: 0.20kg
زنده پاها و مرده پاها
نویسنده: بهرام حیدری
ناشر: کتاب زمان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 108
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1358 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو ؛ با گالینگور صحافی شده
مروری بر کتاب
این داستان که ته مایه ای طنز نیز در آن به چشم میخورد، در موردِ مردمِ روستایی در حوالی مسجد سلیمان میباشد که از ستمِ خان جانشان به لبشان رسیده است... مردمی دو رو و ساده لوح و خاله زنک که پشتِ سرِ خان هزاران نقشه میکشند و فحش و ناسزا بارِ خان میکنند، امّا در حضورِ او قربان صدقهٔ خان میروند و مال و جان و خانوادهٔ خود را به فدای خان می کنند...
حتی در مجالسِ عروسی نیز بجای رقص و پایکوبی جلسه میگذرانند و برای سر به نیست کردنِ خان نقشه میکشند و امّا تا خان را میبینند حتی پای او را نیز میبوسند و لیس میزنند... پشتِ سرِ خان، کلهٔ کچلِ او را مسخره میکنند و در حضورش قربانِ سرِ کچلِ خان هم میروند... ملّا و آخوندِ روستا درآمدش از روضه خانی برای این مردم ابله و ساده لوح خوب است و مفت میخورد و میخوابد و این دهاتی های بیچاره هستند که باید جان بکنند و پول زحمتشان در جیبِ خان برود...
ملّا نادرِ بی همه چیز و حرامی به این مردم میگوید: اگر خان ثروت و قدرت دارد، تقدیر خدا بوده و خدا به او داده است و شما نباید با خواستِ خداوند بجنگید
ستیزه مکن با خدا داده گان
خدا داده گان را خدا داده شان
و در این میان کدخدای چاپلوس و نامردی دارند که همه را فدای اهدافش کرده و حاضر است تا مردم را هم برای خان قربانی کند.. امّا در خفا به مردم میگوید که باید سزای خان را کفِ دستش بگذاریم و دیگران را تحریک میکند تا جلوی خان بایستند و شعارش این است که : تا توانی گوسفندِ لنگ باش و خان نیز با زیرکی جایی که صلاح بداند با دهقان ها شوخی میکند و جای دیگر دمار از روزگار آنها در می آورد و حتی آنها را مجبور به خوردنِ گوه و سرگین میکند....
بهرام حیدری نویسندهی بختیاری ایرانی است. او از نویسندگان نوگرای دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ است و به همراه نویسندگان دیگری از جمله عدنان غریفی ناصر تقوایی، احمد محمود، احمد آقایی، منصور خاکسار، پرویز مسجدی، حسین رحمت، علی گلزاده، مسعود میناوی، ناصر مؤذن، محمد ایوبی، پرویز زاهدی و نسیم خاکسار از شکلدهندگان داستاننویسی جنوب است. بدون شک، بهرام حیدری را باید یکی از معدود نویسندگان آوانگارد در زمینهی ادبیات روستایی–اقلیمی ایران به حساب آورد.
یکی از نسل کمیاب و گمشده، که همواره ناشناس و گمنام باقی ماند و به خاطر خاستگاه طبقاتی و ذهنیت خاص و بیپروایِ خویش که خیلیها را خوش نمیآمد، نتوانست در اذهان و قلوب بسیاری از روشنفکران آن زمان، راهی بیابد.
حتی در زمانی که کتاب «لالی» وی به همراه کتاب «نان و گل» نسیم خاکسار به عنوان بهترین مجموعه داستانهای سال ۱۳۵۸ شناخته شدند، او هنوز گمنام بود و شاید جامعهی ادبی آن زمان، به خاطر نثر و فضاهای داستانیاش، نتوانست او را تاب بیاورد و به خاطر بسپارد. وی بسیاری از سالهای عمر خود را به عنوان سرباز سپاهی دانش و معلم در روستاهای فراموششدهی جنوب سپری کرد و بعد از انقلاب فرهنگی و پاکسازی در آموزش و پرورش برای امرار معاش جلای وطن کرد.
بهرام حیدری، بطور رسمی با کتاب «بهخدا که میکُشم هرکس که کُشتم» که در سال ۱۳۵۶ چاپ شد، پابه عرصهی ادبی ایران گذاشت. در سال ۱۳۵۸ کتاب «زندهپاها و مردهپاها» و در همان سال مجموعه داستانهای کوتاه «لالی» را به چاپ سپرد.
هر چند او پیشترها، نزدیک به بیست سال، در نشریات ادبی آن زمان بسیاری از داستانهایش را چاپ کرده بود، اما هرگز بسیاری از آنها در کتابی نیامد و به روایت بسیاری از نزدیکانش، او کتابهای دیگری به نام «شناسنامهی باطلشده» و «شیر شتر، خون کفتار» داشته است که در حملهی ساواک به خانهاش، مفقود شده و از بین رفته است.