- موجودی: موجود
- مدل: 199572 - 17/5
- وزن: 0.20kg
زمینه اقتصادی و اجتماعی انقلاب مشروطیت ایران
نویسنده: داریوش آشوری , رحیم رئیس دانا
ناشر: ابن سینا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 82
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1347 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو ؛ جلد کتاب لک مختصری دارد
مروری بر کتاب
دو مقاله
روشنفکران جنبش مشروطیت ایران فرزندان این طبقه در حال رشد بودند که آگاهی پیشرسی نسبت به منافع و خواستهای طبقهای خود یافته بودند، بدین معنا که برخورد مستقیم این گروه با اندیشههای لیبرال اروپا و مشاهده نتایج پیروزی انقلابهای بورژوایی آن سامان این گروه را به ابزارهای فکریای مجهز کرده بود که در تسری و پیشرسی انقلاب نقش موثر داشت.
این نکته مهم، یعنی پیشرسی انقلاب به علت آگاهی زودرس طبقه متوسط به موقعیت تاریخی و اجتماعی، خود عاملی است که سرانجام به شکست و دگرگونگی تقریبا تمام جنبشهای لیبرال - بورژوازی آسیایی انجامید، یعنی قبل از آنکه این طبقه از لحاظ نسبت خود در جمعیت کشور رشد قابل ملاحظهای کند، به علت آن آگاهی پیشرس دست به طغیانی زد که سرانجام به نومیدی و شکست انجامید. البته این امر – یعنی قدرت بیشتر گرفتن آن طبقه در جامعه امکانپذیر هم نبود؛ زیرا قدرتهای استعماری غربی مانع آن بودند که آن بورژوازی سوداگر این کشورها تبدیل به بورژوای صنعتگر شود – سرنوشت کسانی که اولین گامها را در راه پدید آوردن صنعت در این کشور برداشتند، نمودار این حقیقت است.
روشنفکران نهضت مشروطیت ایران منعکسکنندگان خواستهای آن طبقه در حال رشد بودند و روشنفکران وابسته به هر طبقه این خصوصیت را دارند که خواستهای طبقه در ذهن آنها صورت عقلی مییابد (به اصطلاح راسیونالیزه میشود) و این روشنفکران که مستقیما از منابع جنبشهای لیبرال غرب تغذیه میکردند و نهادهای اجتماعی تحققیافته در آن سامان را عینا با مقتضیات طبقهای خود – که در مرحله خاصی صورت منافع و مقضیات عمومی جامعه را میگیرد – منطبق مییافتند، خواهان آن بودند که عینا آن نهادها در این جامعه نیز تحقق یابد یعنی خواهان دموکراسی لیبرال – بورژوا بودند.
خواندن نوشتههای دهخدا، طالبوف، میرزا ملکمخان و همه پیشروان جنبش روشنفکرانه مشروطیت نشان میدهد که اینان همه شیفته فورمها و نهادهای اجتماعیای بودند که از پس جنبشهای لیبرال اروپای غربی شکل گرفته بودند. در این میان گروهی نیز بودند که از انقلاب روسیه و جنبشهای سوسیالیست تاثیر پذیرفته بودند؛ اما شماره اینان بسیار کمتر و عقایدشان خامتر بود و نتوانستند بر روی مجموعه جریان اثری چندان داشته باشند.
اما نهضت مشروطیت به دلایل بسیار محکوم به شکست بود، مهمترین این دلایل همان بود که قبلا اشاره کردیم، یعنی ضعف طبقهای که نهضت متعلق به او بود یا پیشرو نهضت به شمار میآمد. طبقه متوسط پیشرو انقلاب، با آنکه اولین حرکات خود را به سوی تبدیل به بورژوازی صنعتی انجام داده بود، هنوز جز در چند شهر بزرگ قدرتی نداشت و در مجموع جمعیت کشور – که در حدود ۸۵ درصد آن در روستاها میزیستند – قشر ناچیزی بود و گذشته از آن در دوسوم از خاک کشور پایگاهی نداشت، بدین معنا که سرزمینهای مرکزی و جنوبی کشور از شهرهای بزرگ تهی شده بود به همان دلیل که گفتیم.
نهضت مشروطیت به ویژه از حمایت اکثریت روستایی مملکت محروم بود و آن اکثریت در چنگال حاکمیت یک قشر اشراف فئودال که تحت حمایت سیاستهای استعماری بودند، سخت سرکوفته و ناآگاه بود و نهضت توانایی نداشت که اصالت خود را در نظر آنان توجیه کند. گذشته از آن پایههای رژیم فئودالی – خانی در ایران چنان مستحکم بود که تکان دادن آن به این آسانیها ممکن نبود؛ زیرا حوزه فعالیت آن طبقه متوسط و روشنفکران آن از حولوحوش یک خط ارتباطی که پایتخت را به چند شهر شمال و شمال غربی وصل میکرد و از آنجا به اروپا میرسید، تجاوز نمیکرد و در واقع بیشتر فشار بیرونی، یعنی آن آگاهی زودرس، ناشی از آشنایی با جنبشهای لیبرال اروپا بود که این نهضت را تسریع کرد و از قوه به فعل درآورد.
پیروزیهای مکرر و چشمگیر انقلابهای لیبرال در سراسر اروپا – از فرانسه تا روسیه – سیر تکوینی نهضت را تسریع کرد، بیآنکه زمینه اجتماعی داخلی آن کاملا آماده شده باشد؛ یعنی قبل از آنکه طبقه متوسط رشد کافی و به کمال کرده باشد، انقلاب در رسید. یکی از عوامل تسریعکننده نیز ضعف و فتور حکومت مرکزی بود که بیشتر نفوذ بیگانه در فاسد کردن پایههای آن موثر بود. تاثیر عوامل سیاسی خارجی، یعنی نفوذ سیاستهای استعماری را نیز نباید فراموش کرد و صفبندی دو سیاست بزرگ استعمارگر در ایران از عوامل محرک زودرس انقلاب بود.