- موجودی: موجود
- مدل: 194550 - 42/4
- وزن: 0.30kg
زمستان با طعم آلبالو
نویسنده: الهام فلاح
ناشر: ققنوس
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 288
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
کتاب روایت دلواپسیهای زنی است که در خیال خود به دنبال گمشدهاش میگردد تا حضور او را در تنهاییهای خود رقم زند. زنی که همسرش او را درک نمیکند به ناچار خیال میبافد: « نمیدانم از آن زمستان آخر چند روز گذشته. همان زمستانی که برای اولین و آخرین بار دست سردم را گرفتی تا گرمای دستت که یک جور متفاوتی بود چیزی شبیه معجزه و فرق میکرد با هر گرمای دیگری از دستم به تمام جانم منتقل شود... و باز هم زمستان است.
باز هم هوا سرد شده و دستهای من هم... و چه قدر خوب است این سرما. نمیدانم باید باورم بشود که بالاخره این زمستان میآیی یا نه؟ من دلم میخواهد باور کنم تا زودتر روزهای مانده تا آمدنت بگذرند. این روزهای بیهوده بی توی من که همهشان منحنی و ناراست میگذرند. خودت که خوب میدانی چه میگویم. میدانی که این روزهایم چه قدر بد میگذرند و حتی شبهامان.»
دکتر صفوی با چشمهایی پر از غم نگاهم میکند. آنقدر دارد غصهام را میخورد که میخواهم بلند شوم و سر تاسش را ببوسم. با صدای غمگینش میپرسد؟ چرا؟ چرا چنین تصمیمی گرفتید؟ میگویم چون از دست تو به ستوه آمدم.
میگویم که از بعد سنگ روی یخ شدنم آن هم چهار شب پشت هم که ساسان نفلهشده خواستم موهایم را برایم شانه کند و او هر چهار شب مسخرهام کرد، تو آن شانه چوبی را دستت گرفتی و همهجا دنبالم آمدی.
هی آمدی. هی آمدی دنبالم و عز و جز کردی که بگذارم موهایم را شانه کنی/ توی اتوبوس، توی فروشگاه، حتی توی حمام... برای همین رفتم آرایشگاه و خواستم موهایم را نمره چهار بزند. همه زنهایی که آنجا بودند خندیدند. آخرش هم خودم دست به کار شدم.