- موجودی: موجود
- مدل: 204669 - 23/5
- وزن: 0.30kg
زمان منفی
نویسنده: هدا عربشاهی
ناشر: هیلا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 144
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
« زمان منفی » داستانی است بر اساس یک تئوری فیزیک . بر اساس تئوری نسبیت انیشتین اگر با سرعت نور وارد یک سیاهچاله فضایی بشویم زمان در جهت منفی حرکت میکند . حالا در این داستان شخصیتهای اصلی ، ابتدا در یک زمان منفی زندگی میکنند و قهرمان اصلی در پیری از مرگ متولد میشود و با به عقب رفتن در زمان ، شخصیتها جوان میشوند و شخصیت اصلی به مرور ، دوران پیری ، بزرگسالی ، جوانی ، نوجوانی ، کودکی و جنینی را پشت سر میگذارد و سرانجام در دنیای واقعی که زمان مثبت است متولد میشود .
از اینجا به بعد تمام وقایع زمان منفی در زمان مثبت با جزئیات بیشتری تکرار میشود و قهرمان داستان بر پایه قدرت اختیار ، بعضی از سرنوشتهای خود را تغییر میدهد . گاهی اوقات ، شاهد رخدادن اتفاقی در زندگی خود هستیم که احساس میکنیم این اتفاق قبلاً برای ما رخ داده است و آن را تجربه کردهایم . این یک پدیده کاملاً ذهنی است ، که هنوز ریشه آن مشخص نیست و در « زمان منفی » تکرار آنرا شاهدیم که نویسنده در آن این پدیده را به خاطرات زندگی پیش از تولد نسبت داده است . در پایان داستان شخصیت اصلی دوباره صحنه مرگ را به وضوح میبیند و اینبار در یک زمان مثبت میمیرد .
آبتین وارد اتاق شده بود و توی کشوی کنار تخت دنبال چیزی میگشت. وقتی متوجه شد بیدار شده است، لبخند زد و گفت: «امروز بهتری؟» کمی جابجا شد و گفت: «آره.» و برق چشمان آبتین را دید.
«از هفته آینده تا حالا انگار هر روز دارم بهتر میشوم.» و به یاد آورد که هفته آینده انگار «مرده بود»، اما ناگهان همه چیز تغییر کرد و خود را خوابیده بر تخت یافت سخت نفس میکشید. خسخس نفسش فضای اتاق را پر کرده بود و پیرمردی با چشمانی نگران بالای سرش نشسته بود.
اولین بار بود پیرمرد را میدید، ولی نگاهش چقدر آشنا بود. چشمانش برق میزد. به شدت مضطرب بود. موهای سپید و پرپشتش تا روی گوشها میرسید و وقتی بلند شد متوجه بلندی قدش شد. پرسید: «اینجا کجاست؟ تو کی هستی؟»...
آن نوزاد کیست که دارد به دنبا می آید؟
چقدر گریه می کند، چقدر برایم آشناست.
انگار سال هاست می شناسمش.
خدایا بالاخره به یاد آوردم.
او خود من است.
دارم لحظه تولدم را می بینم.
دارم متولد می شوم.
زمانی از مرگ و زمانی از زندگی...