- موجودی: موجود
- مدل: 193816 - 106/4
- وزن: 0.30kg
زبانشناسی دکارتی
نویسنده: نوآم چامسکی
مترجم: احمد طاهریان
ناشر: هرمس
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 130
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1377 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
فصلی از تاریخ تفکر عقلگرا
زبانشناسی قرن بیستم به نوعی بازگشت به زبانشناسی دِکارتی و تجدید حیات دورهی عقلگرایی قرون 17 و 18 محسوب میشود، چرا که در این دوران بار دیگر آراء و عقاید فلاسفهی این دوران چون دِکارت، لایب نیتس و هومبولت در خصوص ماهیت زبان و ذهن مورد توجه زبانشناسان قرار گرفت. از دیدگاه این فلاسفه، زبان، ذهن و دانش، هر سه منشاء ذاتی دارند. به عنوان مثال هربرت در مورد منشاء دانش معتقد است که:
«اصول یا مفاهیمی در ذهن ما نقش بستهاند که ما به حکم غریزهی طبیعی و موهبت طبیعت، آنها را برای درک و تشخیص اشیاء به کار میبندیم».
این اصول که از بدو تولد در فطرت انسانها جای گرفتهاند، منشاء تفکر و توانایی زبانی بشر محسوب میشوند و به صورت ژنتیکی (زایشی) از والدین به فرزندان انتقال مییابند. براین اساس، زبان و تفکر هر دو از جمله مشترکات بین انسانها تلقی میشوند، به گونهای که هر انسانی در بدو تولد، علاوه بر آنکه از قوهی تفکر برخوردار است، مجهز به اسباب زبان نیز میباشد. مباحث مربوط به زبان ذاتی، منحصر به دوران دِکارت و همفکران وی نیست و در واقع سابقهی این مباحث به یونان باستان و آثار افلاطون برمیگردد.
با آغاز قرن بیستم، مطالعات مربوط به جهانیها پس از وقفهای نسبتاً طولانی، بار دیگر مورد توجه متخصصان حوزهی زبانشناسی قرار گرفت. به عنوان مثال لوئیس یلمسلئو، زبانشناس دانمارکی، در کتاب خود تحت عنوان اصول دستور زبان همگانی بر وجود «ساحت مجرد جهانی» در امر زبان تأکید نموده است. به عقیدهی وی نمود ساحت مجرد جهانی، «ساحتهای عینی» است که در آن هر زبانی با ویژگیهای خاص خود نمود مییابد. همچنین چامسکی و طرفداران نظریهی گشتاری نیز ضمن تأکید بر پذیرش دیدگاه خردمداری قرن هفدهم، وجود جهانیهای زبان را پذیرفتهاند.
به عقیدهی آنها «اگر هر آینه در کار زبانها تأمل کنیم، درخواهیم یافت که همهی آنها در سطحی ژرفتر از ساختار زبای در جنبههایی از صورتهای زبانی با هم شریکند و آن جنبهها، در واقع امر، مشترکات نوعی همهی انسانها هستند: منتها آن جنبههای مشترک در روساخت زبانهای مختلف به صورتهای متفاوت نمود پیدا میکنند»
اعتقاد به وجود جنبههای مشترک در ژرفای زبانهای و نیز تأثیرپذیری از روانشناسی دوران عقلگرایی، منجر به ارائهی دستور زایشی – گشتاری توسط چامسکی شد. به عقیدهی چامسکی، زبانهای دنیا اگرچه به واسطهی برخورداری از تنوع ساختاری، ظاهری متفاوت و متمایز نسبت به یکدیگرند دارند، اما در حقیقت همهی آنها بازتاب و نمودی عینی از ساختهایی نحوی هستند که بلاواسطه با ذهن و قوهی تفکر در ارتباطند. این ساختهای کاملاً ذهنیاند و در انتقال معنای یک جمله نقش مهمی ایفا میکنند.
چامسکی ساختهای ذهنی را «ژرف ساخت» و ساختارهای زبانی مختلفی را که توسط گویشوران از ژرف ساختها تولید میشوند، «روساخت» نامید. منشاء ژرف ساخت و روساخت در واقع به تلقی زبانشناسی دِکارتی از جنبههای زبان و تفکیک آنها به دو جنبه درونی و بیرونی برمیگردد که خود عاملی برای تمایز بین جسم و ذهن محسوب میشود. جنبه درونی با ذهن و تفکر انسان سروکار دارد و جنبه بیرونی با نمود تفکر در قالب گفتار و یا نوشتار ارتباط مییابد باتوجه به اینکه ذهن و قوهی تفکر از جمله مشترکات انسانها تلقی میشوند، زبانهای مختلف و به تعبیری روساختهای متنوع نیز، از تعدادی معدود و مشخص از ژرفساختهای یکسان مشتق میشوند