- موجودی: موجود
- مدل: 197913 - 71/4
- وزن: 0.30kg
زان رهروان دریا
نویسنده: اسماعیل خوئی
ناشر: رز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 100
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1355 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : درحد نو ~ نو
مروری بر کتاب
دفتری از شعر
کتاب گزینه اشعار شاعر فقید معاصر، اسماعیل خویی است که خود او با گزینش از میان اشعارش در ۶ دفتر شعر با عنوان: بر خنگ راهوار زمین، بر بام گردباد، زان رهروان دریا، از صدای سخن عشق، فراتر از شب اکنونیان و بر ساحل نشستن و هستن، فراهم آورده است.
اسماعیل خویی (سروش) در سال 1317 در مشهد متولد شد. دورهی آموزش دبستانی و دبیرستانی خود را در زادگاهش به پایان رساند و سپس وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشتهی فلسفه و علومتربیتی موفق به دریافت درجهی لیسانس گردید. چندی بعد با بهرهگیری از یک بورس تحصیلی چهار ساله که طبق قانون به شاگردان اول دانشکدهها داده میشد، به انگلستان رفت و پس از نزدیک به پنج سال تحصیل در «یونیورسیتی کالج» دانشگاه لندن، موفق به دریافت درجهی دکترا در رشتهی فلسفه شد.
در سال 1344 به ایران بازگشت و به عنوان استادیار تمام وقت در دانشسرای عالی تهران به کار پرداخت. اما پس از انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی و تصفیهی استادان از دانشگاههای ایران، مجبور به ترک وطن شد. او اکنون در شهر لندن زندگی میکند.خویی با تسلط به زبان انگلیسی، آثاری از شاعران و نویسندگان انگلیسیزبان را به زبان فارسی ترجمه کرده است، که از آن جمله نمایشنامهی «در پوست شیر» شون اوکیسی، «چنین گفت زرتشت» نیچه (با همکاری داریوش آشوری)، «یادنامهی قفس» هوشیمینه و «انقلاب در فلسفه» است. او مدتی است که در زمینهی روششناسی علم سرگرم پژوهش است.
میگویی؛
اما
وقتی که خشم
_ خورشید خون و بینشم، آن چشم سرخ _
نیز در من میخوابد؛
وقتی که هر چه در من،
حتا خشم،
در این غروب کاذب اندوه،
در این پگاه زودرس لبخند،
خود را میبازد؛
وقتی که حتا خشمم
با لای لای الکل
نوزاد شیرمستی میشود
در گاهوارۀ سترونی از آرامش،
آیا من
حتا
غمگین نباید باشم؟
غمگین نباید باشم من؟_
من:
من که مثل یک ستارۀ بیدار
در این «گذار بر ظلمات»
تا انفجار آن سپیدۀ خونی
باید که پای تا سر چشم باشم،
چشم؟
****
به شامگاه
مرد
چراغ را به سنگ کوفت :
_نه ! هیچ امید نیست .
امید آنکه از میان این گروه برزخی
تنی به خوبی حقیقت و خدا ،
و یا تنی به زشتی دروغ و اهرمن شود پدید نیست .
ستاره ها درآمدند ،
و اشگهای مرد را نظاره گر شدند :
_آه ،
تنی برای دوست داشتن ،
و یا تنی برای دشمنی . . .
تمام روز
مرد
با چراغ
گرد شهر
گشته بود .
((دی ، شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر ...))