- موجودی: موجود
- مدل: 185364 - 22/2
- وزن: 0.20kg
رویای تبت
نویسنده: فریبا وفی
ناشر: نشر مرکز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 175
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1388 _ 1384 - دوره چاپ: 5 _ 1
مروری بر کتاب
امشب همان شب شیوا .حالا می فهمم آن روز از آمدن چنین شبی واهمه داشتی و من آن را به خونسردی و بی اعتنایی ات نسبت می دادم. همیشه فکر می کردم آمادگی روبه رو شدن با واقعیت را داری .می گفتی اگر نادیده اش بگیری باید تاوان بدهی.روی حرفت با من بود.نمی توانستم واقع بین باشم .خیالاتی بودم. هنوز به دوروغ بودن چیزی که پیش آمده بود امید داشتم .هر لحظه ممکن بود مهرداد پیدایش بشود و بگوید همه چیز یک شوخی بود.یک شوخی بامزه
شیوا !! بلند شو که گند زدی .
همیشه من گند می زنم ، ایندفعه نوبت توست .
کی باور می کرد شیوای متین و معقول این کار را بکند .
یک لحظه انگار همه زیر فلاش دوربین خشکمان زد .
حالا می فهمم که همه یک جور تعجب نمی کنند .
جاوید صورتش جمع شد .
انگار تنگش گرفت و چیزی نمانده بود اختیارش را از دست بدهد .
مامان چشم هایش دو دو می زد و به نوبت به من و تو نگاه می کرد که مطمئن شود اشتباه ندیده است ...
تو و جاوید مثل دو راهب که برای انجام مراسم کهنه ای آماده می شوند، به اتاق خواب می رفتید.شاید هم برای روشن کردن شمع می رفتید که اگر یلدا و نیما نبودند باور دومی آسان تر بود.در طول روز نشانی از رد و بدل عاشقانه یا همدستی محرمانه ای که نشان دهنده کاری مشترک و لذت بخش بین شما باشد، دیده نمی شد.جاوید از آن مردهایی نبود که توی آشپزخانه گیرت بیاورد و خودش را از پشت به تو بچسباند و تو از آن زن هایی نبودی که به بهانه برداشتن چیزی خم شوی و خوشت بیاید گردی سینه هایت از آن بالا دیده شود.
کاری که فروغ می کرد و اهمیت نمی داد تخت سینه اش مثل چرم کهنه ای است که بعضی کفاش ها از دیوار آویزان می کنند.مامان می گفت: در روزی که شیوا با جاوید رفت باورمان نشد به ماه عسل می رود.
فکر کردیم لابد مثل همیشه به مسابقه والیبال می رود.»
مهریه ات یک شاخه گل بود که تا حالا صد دفعه خشکیده بود و تو خوشت می آمد به جاوید بگویی جانم آزاد و مهرم حلال و جاوید هم جواب می داد یکی از حیاط بچین و برو...
جوایزی که این کتاب برنده شده است
برنده جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری برای رمان سال ۱۳۸۴
برنده لوح تقدیر هفتمین دوره جایزه مهرگان ادب ۱۳۸۵