- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 176495 - 55/4
- وزن: 1.00kg
روزگار غریبی ست نازنین
نویسنده: احمد شاملو
به انتخاب : بهروز صاحب اختیاری
ناشر: هیرمند
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 456
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1381 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
منتخبی از شعرهای جاودانهی احمد شاملو
احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه - درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹ فردیس کرج) شاعر، فیلمساز، روزنامه نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ نویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص شعری احمد شاملو الف. بامداد و الف. صبح بود.
در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمن صحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در آن هنگام در فعالیت های سیاسی شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر شد و به زندان شوروی در رشت منتقل گردید. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. شاملو با به قدرت رسیدن پیشه وری و جبهه دموکرات آذربایجان به همراه پدرش دستگیر می شود و دو ساعت جلوی جوخه آتش قرار می گیرد تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. سرانجام آزاد می شود و به تهران باز می گردد و برای همیشه ترک تحصیل می کند.
شاملو علاوه بر شعر، کارهای تحقیق و ترجمه شناخته شده ای دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامیانه مردم ایران میباشد. آثار وی به زبان های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی و ترکی ترجمه شده است.
درباره شعر شاملو منتقدان و صاحب نظران از دیدگاه های ویژه ای قلم زده اند هرچند که این نقد و نظرها هرکدام ویژگی های خاص خود را دارند اما جامعیت چندانی در انها دیده نمی شود. مولف در این کتاب با رعایت احترام و حفظ حقوق معنوی این بزرگان و با اتکا به آخرین نظریه های نقد ادبی، ژرف نگرانه و ریزبینانه دوره های مختلف شعر شاملو را بررسی و تحلیل می کند و در بسیاری از موارد خواننده علاقه مند را به جهت درک صحیح و اصولی از بن مایه های شعری شاملو به تحسین وا می دارد.
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را میپویند
مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبیست نازنین
وعشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبیست نازنین
و دراین بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سرخ بار سرود و شعرفروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبیست
آنکه بر در میزند شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را میپویند
مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی ست نازنین
نور را درپستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
بام بام
بام بام بام
بام بام بام بام بام بام
آنک قصابانند برگذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
وتبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس مغرور مست
شور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را درپستوی خانه نهان باید