- موجودی: موجود
- مدل: 198899 - 91/5
- وزن: 2.50kg
روزگار سپری شده مردم سالخورده
نویسنده: محمود دولت آبادی
ناشر: چشمه - صدای معاصر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1511
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1380 _ 1379 - دوره چاپ: 6 _ 1
مروری بر کتاب
«همه نحسی ها با عرعر آن کره خر وامانده شروع شد. کره خری که بابام مرغ و نه تا جوجه هاش را باش تاخت زده بود، کره خر غر شمال ها. هنوز آفتاب نزده بود که در خانه مان را زدند.عمه ت خورشید رفت پشت در و خبر آورد که دده کُلو آمده رد بابام برود سر حاج کلو را بتراشد. من زیر لحاف بودم. کرسی داشتیم. بابام نشسته بود پای سماور. برخاست قباش را پوشید، شالش را بست، چپقش را زد پر شالش و...
از قمری فقط جمجمه اش باقی مانده با جاروی کهنه موها؛ و از جمجمه اش بیشتر همان دندان هایش که تو چشم می زند و به نظر می رسد که پشت لب های چروکیده اش سبیل خاکستری روئیده است و در همان حال که در خیال گنگ و ناباور استاد عبدوس دارد کناره گودال را گذر می کند تا برسد در خانه او، مثل تک و توکی از اهالی کلخچان که بعد از چهل سالگی شروع می کردند به هذیان گویی و حرف زدن با خود، زبان گرفته و لب می جنباند.
در خانه عبدوس بسته است، بسته بوده، اما قمری دندان مثل روح خودش لای در را باز می کند، وارد حیاط می شود و عبدوس را به نام می خواند. عبدوس همچنان مبهوت و خیره به در حیاط مانده است، ناباور و بی اختیار از جا بر می خیزد، مثل اینکه برش می خیزانند و وامی دارندش.
لحظه ها کند می شود، و سامون اولین و آخرین کلام را که گویی در حالتی میان بیداری و خواب بیان می شود، می شنود و حس می کند پدر حرفش را مثل نوک درفش در گوش او می خلاند که «خودت را نگه دار، داری می روی غربت، خودت را نگه دار! حرف یک کلام است!» دقایقی دیگر...
«چرک، چرک، چرک. مغزم پر از چرک است، ذهنم پر از چرک است. لایه های مغزم، تمام شیارهای آن پر است از چرک و عفونت و نفرت. بوی آن را حس می کنم.
همچنین درد آن، درد هولناک آن را. می خواهم بدهم مغزم را برایم جراحی کنند، می خواهم بدهم مغزم را بشکافند، می خواهم چرک ها را بتراشند و پاک کنند، می خواهم بگردم پی پزشکی که بتواند چرک شیارهای مغز را بشوید.
نه از آن پزشک هایی که آب رویه های تو را، از راه سوراخی که زیر کتف ایجاد کردند، بیرون کشیدند و ...