- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 167480 - 109/6
- وزن: 0.80kg
رنگین کمان طنز
نویسنده: محمدحسن حسامی محولاتی
مقدمه : محمدابراهیم باستانی پاریزی
ناشر: خرم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 304
اندازه کتاب: وزیری گالینگور روکشدار - سال انتشار: 1378 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو ؛ روکش کتاب چسب خوردگی دارد ، مزین به نوشته و امضای نویسنده
مروری بر کتاب
مصور
دفتری از شعر طنز
در این کتاب شرح حال شاعر و قطعههای نثر فکاهی و چند بحر طویل به چشم میخورد .بخشی از کتاب با عنوان لطف دوستان به اشعاری در بزرگداشت و تجلیل از مقام حسامی محولاتی اختصاص یافته است .
محمدحسن قاضیمحولاتی، فرزند محمدعلی که در شعرهایش «حسامی» تخلص میکرد، در سال 1307 هجریشمسی در محولات تربتحیدریه به دنیا آمد. وی که در خانوادهای روحانی متولد شده بود، تحصیلات مقدماتی را در مه ولات و تربتحیدریه تا گرفتن دیپلم ادبی دنبال کرد و پس از آن دو سال به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه پرداخت. وی پس از آن به مشهد آمد و ضمن استخدام در سازمان اوقاف، در روزنامه «خراسان» و مجله «معارف اسلامی» همکاری کرد.
وی در سال١٣٤٢ به تهران رفت و علاوه بر داشتن سمت نمایندگی روزنامه خراسان در پایتخت، با روزنامه طنز «توفیق» همکاری خود را آغاز کرد و نوشتههای طنز و انتقادی خود را با امضاهای «قلقلکچی» و «قلقل» تا هنگام تعطیلی این روزنامه در سال١٣٥٠ در آن منتشر کرد. حسامیمحولاتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز فعالیت مطبوعاتی خود را با نشریههای «یاقوت» و «گلآقا» ادامه داد.
کتاب «رنگینکمان طنز» که در بر گیرنده اشعار طنز و نثرهای فکاهی مرحوم حسامیمحولاتی است، چند سال پیش با مقدمه مرحوم استاد ابراهیم باستانیپاریزی توسط نشر خرم منتشر شد. حسامیمحولاتی علاوه بر اشعار طنزآمیز فراوان و مشهوری که سروده، سراینده غزلهای عاشقانه بسیار زیبا و نیز چند شعر آیینی بسیار تاثیرگذار است.
من از وضع حاضر ملولیدهام
اگرچه خود آن را قبولیدهام
خودم گیج و منگم، ندانم که من
فروعیدهام یا اصولیدهام
کنم صبر تا وضع بهتر شود
که تا کس نگوید عجولیدهام
از آن ساکتم تا نگوید کسی
که مخلص زیادی فضولیدهام
دخالت نکردم به کاری که باز
نگویند بیجا دخولیدهام
نه دنبال زورم نه دنبال پول
نه زوریدهام من نه پولیدهام
اگر بود پولی به جیبم، بدان
که قرضیدهام یا نزولیدهام
مگیر ای جوان خرده بر طنز من
که مخلص در این ره کهولیدهام
من آن طنزگویم که در راه طنز
بزرگیدهام، بلکه غولیدهام
روان «عبید»م که این روزها
به جسم «حسامی» حلولیدهام
گذشته است بسیار سختی به من
که من با تحمل سهولیدهام
ستمها از اینها کشیدم بسی
که از ذکر آنها خجولیدهام
از آن بیم دارم که بینم شبی
طنابیدهام یا گلولیدهام
خلاصه از این وضع و این بلبشو
ملولیدهام من، ملولیدهام