- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 166402 - 63/6
- وزن: 0.30kg
رنجنامه
نویسنده: حجت الاسلام سید احمد خمینی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 112
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1368 - دوره چاپ: 1
کیفیت : در حد نو _ نو
مروری بر کتاب
نامه حاج احمد آقا خمینی به حضرت آیت الله منتظری
ششم فروردین ماه سال ۶۸ امام خمینی طی نامهای شدیداللحن خطاب به آیت الله منتظری، او را از قائم مقامی رهبری عزل کردند. به گزارش رجا،طی دو دهه گذشته تحلیلهای مختلفی راجع به این نامه که مسیر و سرنوشت جمهوری اسلامی را تغییر داد مطرح شده است.
اما یکی از نکات مغفول مانده در آن، پیشبینی امام راحل راجع به نوشته های آینده آیت الله منتظری است که به تعبیر حضرت امام باعث خرابتر شدن آخرت او میشود:
اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید - که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند - با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم. شاید آن زمان با توجه به شرایط و فضای بوجود آمده ناشی از عزل ایشان، این بخش از نامه حضرت امام مورد توجه قرار نگرفته و درک نشد....
بسمه تعالي
حضرت آيت الله:
نوشته اي که در پيش روي داريد اشاره اي است به علل و عوامل و ريشه هاي مسائلي که عدم توجه به آنها و نصايح مکرر حضرت امام موجب واقعه تلخ قائم مقام رهبري گرديد.
گرچه نگارش اين نامه براي کسي که عمري به جنابعالي عشق ورزيده است بسيار سخت و باورنکردني است ولي فقط براي اداي دين خود به امام ـ که مظلوم است ـ و همچنين براي خدمت به مردم که مشتاقانه طالب حقيقتند، به چنين نوشته اي دست زده ام.
از آنجا که در ارسال اين نوشته شتاب داشتم از فصل بندي و تنظيم و تبويب مطالب چشم پوشيدم. به همين جهت مطالب اين نامه دسته بندي نشده است و در خيلي موارد تکراري است (که البته تکرار آنها را لازم مي دانستم) دراين نوشته مواد خام اين قضيه تلخ است و تحليل در آن کمتر به چشم مي خورد. اميدوارم نويسندگان و تحليلگران در جاي خود به آن بپردازند.
ملاک نوشته من رضايت حق است و روشن شدن حقيقت و قدر مسلم اين است که پس از اين نوشته حرف و حديثها و تهمت ها از طرف همان طيفي که در اين نامه از آن سخن رفته است آسوده ام نگذارند ولي چه باک، هر چه در باره من بگويند پذيرايم ولي ناسزا مطالب اين نامه را تغيير نخواهد داد.
از آنجا که در متن وقايع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجراي حضرتعالي و برخورد گرم و صميمانه حضرت امام با شما و تلاش معظم له براي نجاتتان از چنگال توطئه گران و نفوذيها بودم فکر کردم اگر حقايق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خيانت کرده ام.
چه بسا نسل معاصر و آيندگان براساس ناآگاهي تصور کنند که جنابعالي را يک شبه و بدون مقدمه کنار گذاشته اند در حاليکه به هيچ وجه اين گونه نبوده است.ذکر اين نکته در بيان تلخي حادثه کافي است که حضرت امام روحي فداه پس از کنار گذاشتن شما ظرف چند ساعت چندين بار گريستند و بارها فرمودند که لحظه اي از آقاي منتظري غافل نيستم ولي چه کنم که مصلحت نظام ايجاب مي کرد که ايشان کنار بروند.
نامه من به شما تا اندازه اي حقيقت را روشن مي کند و گمان مي کنم کسي به مطالعه گوشه هايي از دهها نامه و سند به نتيجه اي غير از آنچه من رسيده ام برسد.سؤالي که ممکن است مطرح گردد اين است که چرا نظام از اول چنين برخوردي ننمود و با علم به يک سلسله ضعفها و اشکالات مؤيد شخصيت و موقعيت شما گرديد؟ بايد در جواب گفت که امام بخاطر علاقه شديدي که به جنابعالي داشتند همواره در صدد اصلاح و ارشاد و حفظ و نگهداري و رهايي شما از چنگال ضدانقلاب بوده اند که شايد از مسير ابهام آميز خود برگرديد و ثانيا "اخيراً" حضرت امام به مسائلي برخورد کردند که ديگر درنگ را جايز ندانستند.
در خاتمه من تأکيد مي کنم که هرگز منظورم از اين نامه اين نيست که خداي ناکرده بگويم جنابعالي تفکر و خط منافقين و ليبرالها را پذيرفته ايد بلکه غرضم اين است که ثابت شود جريان توطئه گر طيف مهدي هاشمي با القائات خود، شما را وادار به مواضعي کرده اند که بعضي از گفته هاي شما چيزي جز خواست دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام نبود.
تذکر اين نکته بجاست که نامه هاي شما به حضرت امام حاوي مسائل بسيار مفيدي هم هست که از روي درد و رنج و دفاع از انقلاب و اسلام نگاشته شده است اين بُعد قضيه هرگز ناديده گرفته نشده و نمي شود، ولي اين نوشته بر آن نيست که خدمات حضرتتان را ترسيم کند که خدمات شما خود کتاب مفصلي خواهد شد و هيچ کس زحمات و فداکاريهاي تان را فراموش نمي کند و رهبر انقلاب و همه دوستداران انقلاب از اين موضوع در شگفتند که چرا شما يک مرتبه از آن مواضع به اين موضع گيريها رسيديد.
اين نوشته بر آن است تا نشان دهد براي عدم تحقق آنچه که شد چه زحماتي کشيده شده است و ريشه آنچه نمي بايست مي شد چيست.
ارادتمند قديمي: احمد خميني
"بسم الله الر حمن الرحيم"
حضرت آيت الله آقاي منتظري دامت افاضاته
با عرض سلام و دعا براي سلامتي جنابعالي.
مدت مديدي بود تصميم داشتم مسائلي را خدمتتان عرض کنم نه وقتم اجازه مي داد و نه حال و ذهنيت جنابعالي را مساعد براي تحليل واقعيات مي دانستم. ولي واقعيات تلخ تر از زهري که اتفاق افتاد، زمينه را فراهم ساخت و من نيز احساس تکليف بيشتر مي کنم و با اجازه شما بدون مقدمه و تعارفات معموله به سراغ اصل مطلب مي روم که مقصر در اين واقعه کيست؟
شما راجع به هر کسي که بگوييد با شما ميانه اي نداشته است، در باره من چنين چيزي نمي توانيد بگوييد چرا که از وقتي که خودم را شناختم، مريد و مروج شما بودم، اگر شما هميشه امام را ترويج مي کرديد من هم هميشه بعد از امام شما را ترويج مي نمودم اگر ترويج شما از امام به عنوان يک مجتهد مسلم پرفايده بود، ترويج من هم به عنوان فرزند امام از شما مؤثر بود. در سال 58 من قائم مقامي رهبري شما را به خيال اين که رضاي خداي در آن است عنوان نمودم.
حضرت آيت الله
باور نمي کردم روزي بيايد که ناچار باشم نامه اي تلخ برايتان بنويسم ولي از آنجايي که هنوز مانند سال 58 بر عقيده خود پابرجايم که امام مظلوم است، لازم ديدم با چند جمله اي در مورد شما و مواضع شما، جنابعالي را خسته کنم.
امروز که اين نامه را براي شما مي نويسم قلبم آرام و مطمئن است که وظيفه دوستي و ارادت و صداقت را تا آنجا که در توان داشته ام انجام داده ام. و از آنجا که هر روز احتمال مي دادم بواسطه برخوردها و مواضع شما اين حادثه اتفاق بيافتد صريحاً و بدفعات به آقاي هادي هاشمي داماد حضرتعالي گفتم که اگر قضايا به همين شکل ادامه پيدا کند علي الظاهر امام تحمل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همه چيز و همه کس مقدم مي دارند. و همين پيغام را به شما دادم ولي هيچ گونه فايده اي نکرد. و من مطمئنم که آقاي هادي هاشمي به اين نتيجه رسيده بود که امام و نظام چاره اي ندارند جز اين که دنبال آقاي منتظري بدوند و چرا آقاي منتظري آنچه را که مايل است نگويد؟ پس بايد بگويد و امام هم بايد قبول کند، که اين حرف را از لابلاي چند ساعت بحث با او درآوردم.
من براي اين که حادثه پيش نيايد بارها فقط و فقط براي ديدن آقا هادي به قم آمدم و با او در تمام زمينه ها بخصوص اين قضيه تلخ صبحت کردم و بازگشتم و به او گفتم که اين کار من صرفاً براي دوستي و علاقه به آقا است يک مرتبه فکر نکنيد از موضع ضعف است. او مي گفت مي دانم ولي من مي فهميدم که اين گونه فکر نمي کرد و معتقد بود ما از روي احتياج اين گونه برخورد مي کنيم چرا که حضرتعالي را نمي شود کنار گذاشت پس چرا او و طيف آقا مهدي از دهان حضرتعالي مسائلشان را حل نکنند؟
حضرت آيت الله:
من به آقاي هادي هاشمي در يکي از ملاقاتهاي چند ساعته ام گفتم که آقاي منتظري مانند ظرف شيشه اي مي ماند و امام ظرف فلزيند، اگر به هم بخورند ايشان خرد مي شود. به ايشان بگوييد امام نشان داده است که در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هيچ چيزي نمي گذرند. ولي متأسفانه بعداً که از ايشان پرسيدم که به آقاي منتظري گفتي؟ گفت نه مطلب تند بود. به آقا هادي گفتم به آقاي منتظري بگوييد اين حرف درستي نيست که "يا تمام حرفهاي مرا بايد راديوتلويزيون بگذارد و يا من فرياد مي کشم که سانسور است".
گفتم حرفهاي ايشان به ضرر خودشان است، در آينده صحبتهاي ايشان را کنار صحبتهاي امام مي گذارند و به عنوان مخالف امام نمي گذارند ايشان پا بگيرد.
حضرت آيت الله منتظري:
قبل از انقلاب همه غير از امام از منافقين دفاع مي کرديم (دفاع از بازرگان و باند ايشان که مسأله اي نبود) نامه شما و آقاي طالقاني و آقاي مطهري در دفاع از منافقين به حضرت امام و پشتيباني تمامي دست اندکاران مبارزه از آنان چيزي نيست که مخفي باشد. در سفري که قصد داشتم نجف خدمت امام برسم با يکي از دوستان ملاقات کردم. ايشان به من گفت به امام بگوييد تأييد از مجاهدين را هر چه سريعتر انجام دهند که دير مي شود و عقب مي مانيم، خدمت امام مطلب را عرض کردم، امام فرمودند: "آقايان منتظري و طالقاني و مطهري هم مرا تشويق به دفاع از آنان کردند ولي شماها متوجه نيستيد. اينها شماها را بازي داده اند آنها به اسلام ما معتقد نيستند، دوستان خارج کشور هم در اين مورد به من فشار آورده اند ولي آنها هم کلاه سرشان رفته است."
بعد از انقلاب من مانند امروز شما، فکر مي کردم که مي شود منافقين و ليبرالها و ساير گروههايي که در مبارزه دخالت داشتند را جذب نمود به آنها نزديک شدم، من بارها به مرحوم شهيد والامقام دکتر بهشتي و آقايان هاشمي و خامنه اي مي گفتم اگر شما به مسئله اي رسيديد من به آن عمل مي کنم ولي معتقدم که اين گروه ها را مي شود جذب کرد. ديري نپائيد که ديدم اين گروهها سرم کلاه گذاشته اند.
شبي تا صبح فکر کردم و به اين نتيجه رسيدم که من غير از آقايان بهشتي و هاشمي و خامنه اي و افرادي که در اين رديف مي باشند هستم، آنها خود با بقيه فرق مي کنند ولي من فرقم با بقيه اين است که تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است که مورد علاقه دوستان و بعضي از مردم هستم، تصميم گرفتم اين مسئله را بنويسم و هيچ کاري که برخلاف ميل رهبري و دستان مورد اعتماد رهبري است انجام ندهم و اين مطلب را نوشتم و روزنامه ها هم منعکس کردند. هميشه از خداوند خواسته ام تا در موضعي که بايد باشم قرارم دهد و هيچ گاه ادعايي بيش از آنچه هستم نداشته باشم. از قبيل من، هزاران طلبه در حوزه ها مشغول درس و بحثند که تنها فرقشان با من در اين است که فرزند امام نيستند. اکنون تمامي دوستان مخلص شما از جنابعالي مي خواهند تا از مواضعتان که نتيجه القائات شيطاني بوده است عدول نمائيد. مسلم است که اين کار شهامت مي خواهد. ولي خير شما هم در اين است که به اشتباهات خود اعتراف کنيد که اعترافات به اشتباه خيلي بهتر از اصرار به گناه است.
به آقا هادي گفتم که امروزه افراد اهل تقليد و روحانيون، يا مقلد امام هستند و يا مقلد غيرامام هستند، آنها که مقلد ديگر مراجع بزرگوار اسلامند با بودن امام حاضر نشدند از حضرت امام تقليد کنند چه رسد به شما، از طرفي ديگر، روشن است که اگر مرجعشان بعد از امام فوت کند طرز تفکرشان بگونه ايست که جذب افرادي غير از شما مي شوند و اگر قبل از امام مرجعشان فوت کند به عقيده من بسياري از آنان مقلد امام نخواهند شد آن دسته هم که مقلد امام بشوند مسلماً مقلد شما نمي شوند. اما مقلدين امام بر سه گونه اند: يا با شما دشمند يا با شما دوستند و يا بي طرفند.
آنها که مقلد امام هستند و با شما دشمند مي دانيد تعدادشان کم نيست، مسئله شهيد جاويد، مسئله فدک، مسئله مهدي هاشمي و از اين قبيل مسايل که مورد آنها حساسيت است کم نيست، و درست روي همين زمينه بود که ما اصرار داشتيم آقاي شيخ نعمت الله نجف آبادي (مؤلف کتاب شهيد جاويد) در حسينيه جنابعالي مباحثه نکند و متأسفانه شما زيربار نمي رفتيد حتي روحانيوني هستند که با انقلاب نه تنها ميانه اي ندارند که مخالف هم هستند، ولي امام را قبول دارند چرا که معظم له را شخصي مي دانند داراي ولايت محکم ولي با شما مخالف هستند چرا که ـ به غلط ـ شما را فردي مي دانند ضد ولايت. روحانيون اصفهان را در نظر آوريدـ اصفهاني که شهر شماست ـ ببينيد چه تعداد از روحانيون سرشناسي هستند که با شما ميانه خوبي ندارند و يا دشمند. حال دشمني بر سر چيست؟ و در شهرهاي ديگر وضع چگونه است ـ که مسلماً بهتر از اصفهان نيست ـ بماند....