- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 180449 - 102/5
- وزن: 0.50kg
رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار
نویسنده: فریدون بن احمد سپهسالار
مقدمه ، تصحیح و تعلیقات: محمد افشین وفایی
ناشر: سخن
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 280
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ مزین به نوشته تقدیمی و امضای مترجم
مروری بر کتاب
کهن ترین سند درباره زندگینامه مولوی
رساله سپهسالار كهن ترين و مهم ترين سند مثنوي است كه تاكنون درباره زندگي مولانا جلال الدين به دست آمده است. اين كتاب را فريدون بن احمد معروف به سپهسالار (اسفهسالار)، كه مدت چهل سال مريد مولانا بوده، به رشته تحرير درآورده است. صحايف پاياني اين رساله نيز افزوده پسر او جلال الدين است. قدمت اين متن باعث شده بسياري از مناقب نويسان مولوي و خاندان او در دوره هاي بعد، از جمله افلاكي در مناقب العارفين، بخش عمده اي از مطالب رساله مذكور را با جمله ها و عبارتهاي يكسان و مشابه در كتاب خود وارد كنند. اين در حالي است كه اصل كتاب همچنان گمنام است.
«رساله در مناقب خداوندگار» یا رسالهی سپهسالار از جمله کتابهاییست که در منقبت مولانا و به تقریب، همعصر با او نگاشته شده است. مولف این اثر فریدون بن احمد سپهسالار از نزدیکان مولاناست. این اثر به زعم مولویپژوهان از جملهی مهمترین آثار در حوزهی مولویشناسی محسوب میشود. ابتدانامه را فرزند و خلف مولانا، سلطان ولد نوشته است و رسالهی سپسالار را کسی که مدعیست چهل سال در محضر و خدمت مولانا بوده است. نمیتوان افشای راز سر به مهر ارتباط مولانا و شمس را از این دو کتاب توقع داشت، چراکه آنچه در اینباره، در ایندست کتب موجود است، تنها تصاویری از صورت بیرونی آن رویداد است، تنها تلقی آدمها و آنچیزیست که آنها از بیرون دیدهاند. درک و دریافت اصل جریان و چگونگی آن بر عهدهی خود ماست؛ بایستی تا آنجا که چنبرهی ادراک و قدرت ذهنیمان اجازه میدهد، مطالعه و کاوش کنیم تا بتوانیم ذهنیاتمان را در اینباره تکمیل کنیم.
...«شمس از شرایط رهبری سخن میگوید و روی سخن او با مولاناست، اما روی سخن مولانا با عامه است، او میخواهد راهی برای توجیه این قبیل دعاوی ارایه کند و عوام را از تعرض به مشایخ بزرگ باز دارد.»
با توجه به اینکه آرای شمس از نظر مولانا به تمامی صحیح بوده است، نمیتوان منصور را از نظر ایشان در دو شکل تصور کرد، منصور از نظر هر دو یکی است، ولی هدف دو تاست؛ مسائل اینچنینی در مثنوی پاسخ داده نشده است. سبحانی مصادیق دیگری از این دست عنوان کرد و ادامه داد: در مثنوی به این مساله اشاره شده است که چرا اولیاءالله در خوف و وحشتاند با آنکه حق تعالی میگوید: «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.»
سپهسالار در توضیح این مساله گفته است: از نظر مولانا، حقیقت و خوف هر دو سه وجه دارند: خوف عام، خوف خاص و خوف اخص. او، همچنین در خصوص مسالهی اتحاد و توحید که در بین عرفا و نیز در مثنوی مطرح بوده است میگوید: مولانا مقام اتحاد را عالیتر از مقام توحید میداند، از نظر او توحید یکی دانستن و یکی گفتن است، اما اتحاد یکی شدن است. شمس در اینباره میگوید: از عالم توحید تو را چه؟ از آنکه او واحد است تو را چه؟ تو چو صدهزار بیشی، هر جزءت به طرفی، هر جزءت به عالمی، او یکیست، تو کیستی؟ تو یکتا شو وگرنه از یکی او تو را چه؟...