- موجودی: موجود
- مدل: 167750 - 39/4
- وزن: 0.20kg
رساله درباره ی نادر فارابی
نویسنده: مصطفی مستور
ناشر: چشمه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 84
اندازه کتاب: پالتویی لب برگشته - سال انتشار: 1395 - دوره چاپ: 5
مروری بر کتاب
کاش دنیا مثل دیواری بود که پشت داشت و میشد رفت پشت آن ایستاد کاش دنیا در خروجی داشت که می شد از آن بیرون زد و رفت توی حیاط پشتی آن و دراز کشید و خوابید و یا در بیخیالی محض دست ها را توی جیب گذاشت و سوت زد و یا در تنهایی مطلق نشست و سیگار کشید و قهوه خوردکاش میشد دنیا را منظورم این است که همه دنیا را،با ستاره ها و کهکشان ها و آسمان ها و زمین هایش،مثل قالی لوله کرد و کنار گذاشت....
آدم های مصطفی مستور در یک مرزبندی قاطع و مطلق تقسیم میشوند به: آدمهای “کاملا تاریک” و آدمهای “کاملا روشن”. تاریک های او در جایگاهی سمبلیک - ناظم مدرسه- بر مسند قدرت اند، و روشن های او در کنشی جالب، در دو سوی بردار آگاهی قرار دارند؛ یا از فرط ناآگاهی معصوم اند - مستور آنها را ساده، خوب، بی پرسش از هستی- قلمداد میکند یا از فرط آگاهی و تفکر درباره جهان در مرز پوچی اند. جهان داستانی او جدال این دو نیرو است.
نادر فارابی شخصیت کتاب جدید مصطفی مستور یک از نفس افتاده دیگر است، یک به پایان خط رسیده که در یاس های فلسفی درباره چیستی اتفاقات هستی، با آدم های کتاب های قبلی نویسنده اشتراک دارد، نادر فارابی با مجموعه ای از برداشتهای کمابیش اگزیستانسیالیستی که از شرایط موجود به نفع یک آرمان و ایده آل گم شده گلایه مند است، از دست خود نیز خسته است و نمیداند تکلیفش چیست و با وجود خود در هستی چه باید بکند؟