- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 155496 - 97/3
- وزن: 0.20kg
رد پای روشن باران
نویسنده: محمدرضا عبدالملکیان
ناشر: دارینوش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 110
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1374 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
دفتر شعر
حمدرضا عبدالملکیان از شاعران معاصر ایرانی است که در سال 1336 در نهاوند دیده به جهان گشود وی شاعری نوگو و نو جوی در عصر انقلاب به شمار میرود. وی ابتدا در قالب چهار پاره پیوسته شعر میسرود بیشتر اشعار وی در قالبهای نوی نیمایی و سپید سروده شده است اغلب شعرهای وی رنگ و بویی عاشقانه با درون مایه اجتماعی دارد که با لحنی ساده و خوش آهنگ، به دور از ابهام بیان شدهاند.
و شایسته این نیست
که باران ببارد
و در پیشوازش دل من نباشد
و شایسته این نیست
که در کرت های محبت
دلم را به دامن نریزم
دلم را نپاشم
چرا خواب باشم
ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر
تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم
ببخشای بر من اگر زخم بال کبوتر
به کتفم نرویید
کجا بودم ای عشق ؟
چرا چتر بر سر گرفتم ؟
چرا ریشه های عطشناک احساس خود را
به باران نگفتم ؟
چرا آسمان را ننوشیدم و تشنه ماندم ؟...
***
بانو هزار مرتبه گفتم
بانو ، بانو ، بانو
بانو هزار مرتبه گفتم
دریا ظهور می کند از چشم رو به رو
بانو هزار مرتبه گفتم
از اولین ترانه باران
از اولین شکوفه لبخند
چشمی طلوع می کند از شرق آرزو
بانو هزار مرتبه گفتم
گفتم تمام می شود این ابرهای سرد
گفتم تمام می شود این روز های تلخ
گفتم حصارها... بانو
حصار این شب سنگین شکستنی است
بانو بهار می رسد از راه
بانو بخند تا که بخندد گل و گیاه
بانو بخند تا که بتابد نگاه ماه
گفتم هزار مرتبه گفتم بانو
مرا بمان بانو مرا بخند بانو مرا بگو
بانو هزار مرتبه گفتم
این تشنه پشت حادثه ی عشق مانده است
این تشنه هر چه گفته همان است
بانو این تشنه را دو جرعه بنوشان
این تشنه عشق را به تماشا کشانده است
بانو ، بانوی لاجورد
مردی در این میانه اگر هست
حرف وحدیث چشم تو او را سروده است
مردی که مهر را از برق آفتاب نگاهت ربوده است