- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 184392 - 109/3
- وزن: 0.60kg
رباعیات ظهوری ترشیزی
نویسنده: نورالدین محمد ظهوری ترشیزی
به كوشش: اکبر بهداروند
ناشر: مولی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 306
اندازه کتاب: وزیری مخمل - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
ظهوری ترشیزی یکی از پیشگامان سبک هندی است که در روزگار شکوفایی این سبک میزیست و در کنار شاعرانی چون عرفی، نظیری، طالب آملی، صائب تبریزی و بیدل دهلوی از استادان بزرگ سبک هندی به شمار میآید. آثار وی در نظم و نثر جایگاه بلندی دارد و تا روزگار ما، بهویژه در هند و پاکستان ارزش و اعتبار خود را حفظ کردهاست.
نورالدین محمد ظهوری ترشیزی (حدود ۹۴۴ ق - ۱۰۲۵ ق)، شاعر و نویسنده نیمه اول قرن ۱۰ تا ربع اول قرن ۱۱ ه.ق متخلص به ظهوری. ملقب به ملک الشعراء، اهل ترشیز (کاشمر، خراسان رضوی) بود. او مدت زیادی در هند سکونت داشت و شهرت وی در هند بیشتر از ایران است.
ظهوری ترشیزی، در حدود سال ۹۴۴ ه.ق در قریهٔ جمند، از توابع ترشیز (کاشمر) به دنیا آمد. جوانیش به کسب ادب و دانش در خراسان گذشت، سپس به دارالعباده یزد رفت و در آنجا به شیوهٔ شاعری مشغول شد و با گروهی از اهل ادب معاشرت نمود در همان دیار با وحشی بافقی آشنایی و مصاحبت یافت.
پس از آن چندگاهی به شیراز عزیمت کرد و در آنجا با درویش حسین سالک شیرازی، شاعر و نقاش و مذهب معروف، دوستی و ملازمت یافت؛ و سرانجام پس از هفت سال در سال ۹۸۰ ه.ق / ۱۵۷۲ م. قصد هند کرد و وارد دکن شد و در بیجاپور به درگاه عادلشاهیان رسید و ملازمت عادلشاه ابراهیم ثانی را یافت و او را مدح گفت. آشنایی ظهوری با ملک قمی هم در همین ناحیهٔ دکن و ظاهره در بیجاپور حاصل شد و به مواصلت ظهوری با دختر ملک انجامید و از آن پس دو شاعر با یکدیگر به سر بردند و در ایجاد بعضی اثرها با هم همکاری داشتند. ظهوری پس از چندی آهنگ حجاز کرد و در بازگشت به هند در احمدنگر پایتخت نظامشاهیان به خدمت عبدالحریمخان خانان رسید.
خوش فارغی از فکر ما،ای آشنا بیگانه ای
بیگانه شد درد از دوا،ای آشنا بیگانه ای
در کوره ی بی طاقتی،خام است جوش جان و دل
زین گرم تر با ما درآ،ای آشنا بیگانه ای
بر بوی تو بیگانگان در سیر باغ و بوستان
منع صبا،منع صبا،ای آشنا بیگانه ای
جان و دلی نی در میان،داغ جدایی می نهی
بر دل جدا،بر جان جدا،ای آشنا بیگانه ای
با غیر لطفت بی محل،با ما عنایت بی سبب
داد از جفا،داد از وفا،ای آشنا بیگانه ای
دارد زبان رشکیان دست درازی در سخن
کوتاه بر این ماجرا،ای آشنا بیگانه ای
خوردیم عمری خون خود،از ما چه تقصیر آمدست؟
ظاهر نشد تقصیر ما،ای آشنا بیگانه ای